معنی تردامن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(تَ. مَ) (ص مر.) فاسق، فاجر.
فرهنگ عمید
دارای دامن خیس،
[مجاز] بدکار، بدنام،
[مجاز] مجرم، فاسق،
[مجاز] گناهکار،
حل جدول
کنایه از گناهکار
مترادف و متضاد زبان فارسی
آلودهدامن، بدنام، فاجر، فاسق، بیعصمت، ناپاکدامن ناپاک،
(متضاد) پاکدامن، گناهکار، منحرف، گنهکار، مجرم، ملوث پلید، بدکاره، آبروباخته،
معادل ابجد
695