معنی تربیت شده

حل جدول

تربیت شده

پرورده، با ادب و با اخلاق، پرورش داده شده و مهذب

پرورده

فرهنگ فارسی هوشیار

تربیت شده

پروریده بگو ای ز نکویی آفریده ‎- به ناز و شادکامی پروریده (ویس و رامین)


تربیت

‎ (مصدر) پروردن پروراندن، آداب و اخلاق را بکسی آموختن. -3 (اسم) پرورش یا تربیت بدنی. پرورش بدن بوسیله انواع ورزش. یا تعلیم و تربیت. آموزش و پرورش.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تربیت شده

پرورده

فارسی به عربی

تربیت شده

بارع، جعل، مثقف، نبیل

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

تربیت

تربیت. [ت َ ی َ] (از ع، مص) تربیه. پرورانیدن. (تاج المصادر بیهقی). پروردن. (دهار) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). پروردن و آموختن، وبا لفظ دادن و کردن مستعمل. (آنندراج):
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.
مسعودسعد.
... و بمزیت تربیت و ترشیح مخصوص شدم. (کلیله و دمنه).
یزدانْش زلعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان.
خاقانی.
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم.
سعدی.
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان). تربیت یکسان است ولیکن طبایع مختلف. (گلستان). فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد... تا بحدی که پیش ملک آن روزگار گفته بود استاد فضیلتی که بر من دارد از روی بزرگیست و حق تربیت، وگرنه بقوت ازو کمتر نیستم. (گلستان).
حقوق تربیتت را که در ترقی باد
زبان کجاست که در حضرتت فروخوانم ؟
صائب.
- باتربیت، باادب و بادانش. (ناظم الاطباء).
- بی تربیت، بی ادب. بی دانش. (ناظم الاطباء).
- تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش.
|| تأدیب و سیاست. (ناظم الاطباء):
اگر از سختی ایام شودآدم نرم
روی من تربیت سیلی استاد کند.
صائب.
رجوع به تربیه و «تعلیم و تربیت » شود. || ترقی و برتری. (ناظم الاطباء). || احسان و تفقد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): امیر [مسعود] وی [خواجه احمدحسن] را گرم پرسید و تربیت ارزانی داشت و به زبان نیکوئی گفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144). تا حضرت خلافت با وی [فضل بن ربیع] بسر رضا آمد... و امیدوار تربیت و اصطناع فرمود. (تاریخ بیهقی). و این تشریف که خلیفه فرمود بدو رسانید... و امیدوار دیگر تربیت ها گرداند. (تاریخ بیهقی). با آنکه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تربیت خدمتکاران حاصل است می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه). هرکه هست بر اندازه ٔ تربیت ملک از او فایده بر تواند داشت. (کلیله و دمنه). تربیت پادشاه برقدر منفعت باید. (کلیله و دمنه).
گر یابد از تو تربیتی کان خاطرش
خندد ز قدر گوهر نظمش بر آفتاب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 60).
|| غذا و روزی دادن. (ناظم الاطباء).

تربیت. [ت َ] (ع مص) پروردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): چون بقدرت بیچون ترتیب تربیَت و تربیت و تزتیت عالم امکان بدرجه ٔ رابع رسند. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 12). || دست نرم بر انزلی بچه زدن تا بخواب رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).

تربیت. [ت َ ی َ] (اِخ) میرزا محمد علیخان تبریزی (1256- 1318 هَ. ش.). مردی فاضل و متتبع بود و کتابخانه ٔ مفصل معتبری از کتب خطی و چاپی فراهم کرده... در اثناء جنگ جهانگیر اول 1914- 1918 م. آن مرحوم با جمعی ایرانیان مهاجر دیگر به برلین آمده بودند و راقم این سطور نیز در آن اوقات در آنجا بود و مدت سه چهار سال با هم معاشر بودیم، تولدش در ششم خرداد 1256 هَ. ش. در تبریز اتفاق افتاد و دربیست وششم یا بیست ویکم یا بیست وهفتم دیماه سنه ٔ 1318هَ. ش. مطابق بیست ویکم یا بیست ودوم جمادی الاَّخر سنه ٔ 1358 هَ. ق. در تهران فوت کرد. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجله ٔ یادگار سال 3 شماره ٔ 4).

فرهنگ عمید

تربیت

پروردن، پروراندن، پرورش دادن،
ادب و اخلاق به کسی یاد دادن،

کلمات بیگانه به فارسی

تربیت

پرورش

مترادف و متضاد زبان فارسی

تربیت

پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن

فرهنگ معین

تربیت

پروردن، ادب و اخلاق را به کسی آموختن، بدنی سازمانی که برنامه ریزی و اجرای امور ورزشی را بر عهده دارد، معلم مرکزی که دانشجویان را برای تدریس در مدارس یا دانشگاه ها آموزش می دهد، دانش سرا. [خوانش: (تَ یَ) [ع. تربیه] (مص م.)]

معادل ابجد

تربیت شده

1321

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری