معنی تراویدن
فرهنگ معین
(تَ دَ) (مص ل.) تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن.
فارسی به انگلیسی
Issue, Dribble, Exude, Infiltrate, Leak, Ooze, Percolate, Permeate, Secrete, Seep, Spew, Sweat, Transfuse, Well
فرهنگ فارسی هوشیار
تراوش کردن
بو تراویدن
(مصدر) تراوش کردن بو متصاعد شدن بو.
تنضاخ
تراویدن تراویدن خنور و مشک، ریزش اشک
لغت نامه دهخدا
تراویدن. [ت َ دَ] (مص) چکیدن. (جهانگیری). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (آنندراج). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء). ترشیح. (مجمل اللغه). ترشح. (دهار). ترابیدن. زهیدن. پالائیدن:
چه خوش بزمی که باشد جلوه گر آن رشک ماه آنجا
تراود آفتاب از سایه ٔ برق نگاه آنجا.
ملا حاجی (از آنندراج).
آب می گردد دل سنگین خصم از عجز من
می تراود آتش از انگشت زنهارم چو شمع.
صائب (از آنندراج).
نه ز کم ظرفیست گررازم تراوید از درون
خس برون افتد چو آید قلزم اندر اضطراب.
قاآنی.
سخن تراویدن
سخن تراویدن. [س ُ خ َ ت َ دَ] (مص مرکب) سخن گفتن.
خون تراویدن
خون تراویدن. [ت َ دَ] (مص مرکب) دویدن خون. جاری شدن خون. خون از محلی خارج شدن. (آنندراج).
تبسم تراویدن
تبسم تراویدن. [ت َ ب َس ْ س ُت َ دَ] (مص مرکب) خنده سرزدن. خندیدن:
تبسم میتراود از لب امید پنداری
بشامستان بختم خنده ریز صبحگاهی شد.
طالب آملی (از بهار عجم) (از آنندراج).
رجوع به تبسم و ترکیبات آن شود.
فرهنگ عمید
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی،
ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن: گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تراوش کردن، ترشح کردن، چکیدن
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
671