معنی تدخین
لغت نامه دهخدا
تدخین. [ت َ] (ع مص) دود کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). دود برآمدن از آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلند شدن دود آتش. (اقرب الموارد). تدخّن. (المنجد). دودآگین ساختن چیزی را. (اقرب الموارد).
فرهنگ معین
(تَ) [ع.] (مص م.) دود کردن، کشیدن سیگار و مانند آن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
دود کردن، دود کشیدن، سیگار کشیدن
فرهنگ عمید
دود کردن،
دود کشیدن،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
دود کردن
فرهنگ فارسی آزاد
تَدْخِین، دود کردن، کشیدن دخانیات،
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1064