معنی تحمل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص ل.) برتافتن، تاب داشتن، شکیب داشتن، (اِمص.) توانایی، طاقت، شکیبایی، قبول رنج. [خوانش: (تَ حَ مُّ) [ع.]]
فرهنگ عمید
بردباری کردن، بردباری داشتن، طاقت آوردن،
شکیبایی، بردباری،
حل جدول
صبر،شکیبایی،جزم
فرهنگ واژههای فارسی سره
بردباری، تاب
کلمات بیگانه به فارسی
بردباری
مترادف و متضاد زبان فارسی
تاب، توان، طاقت، یارا، بردباری، پایداری، شکیب، شکیبایی، صبر،
(متضاد) ناشکیبی، بردباری کردن، تاب آوردن، برتافتن، سازگاری
فارسی به انگلیسی
Bearing, Endurance, Patience, Stamina, Sufferance, Sustenance, Tolerance, Toleration
فارسی به عربی
امساک، تحمل
عربی به فارسی
تحمل , پایداری , تاب
فرهنگ فارسی هوشیار
کوچ کردن، از منزل برداشتن
معادل ابجد
478