معنی تحقیق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
درست کردن، درستی امری را بررسی کردن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ عمید
پژوهش،
(اسم) جزوه، دفتر و مانند اینها که چگونگی و مراحل انجام و نتیجه پژوهش در آن نوشته میشود،
بازجویی کردن، کسب اطلاع کردن،
[قدیمی] راستی، درستی،
[قدیمی] حقیقتجویی، حکمت،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پژوهش، جستجو
کلمات بیگانه به فارسی
پژوهش
فارسی به انگلیسی
Disquisition, Inquiry, Investigation, Research, Study, Verification
فارسی به ترکی
araştırma
فارسی به عربی
بحث، تحقیق، زماله، استطلاع
عربی به فارسی
واقعیت دادن , بصورت مسلم دراوردن , استنطاق , بازجویی , رسیدگی , جستار , تحقیق , خبر گیری , پرسش , سلوال , استعلا م
فرهنگ فارسی هوشیار
حقیقت کردن
فرهنگ فارسی آزاد
تَحْقِیق، (حَقَّق، یُحَقِّقُ) رسیدگی کردن بحقیقت امری، بررسی و مطالعه نمودن، اثبات و تأکید کردن، محقق گردانیدن،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Nachforschen, Nachforschung (f), Suche (f)
معادل ابجد
618