معنی تجدد

لغت نامه دهخدا

تجدد

تجدد. [ت َ ج َدْ دُ] (ع مص) نو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (آنندراج). نو گردیدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || شیر بشدن از پستان. (تاج المصادر بیهقی). خشک گردیدن شیر پستان. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج).

فارسی به ترکی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تجدد

نومنشی

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

تجدد

نو شدن، نو گردیدن

فرهنگ معین

تجدد

نو شدن، تازه شدن، گرایش به نو شدن و نوخواهی. [خوانش: (تَ جَ دُّ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

تجدد

به نویی و تازگی گراییدن، نو شدن،
[قدیمی] تغییر شکل،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تجدد

نوگرایی، نوآوری، نوپرستی، روشنفکری، تازه شدن، نو شدن

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

تجدد

411

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری