معنی تتری

لغت نامه دهخدا

تتری

تتری. [ت َ ت َ] (ع اِ) تتر. چاپار. (دزی ج 1 ص 141).

تتری. [ت َت َ] (ص نسبی، اِ) منسوب به تتر را گویند. (فرهنگ جهانگیری). منسوب به تتر باشد که ولایت تتار است. (برهان). منسوب به تتر که مخفف تاتار است و آن ملکی است از ترکستان که ساکنان آنجا در سابق کافر بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج). تتری منسوب به تتر و تاتار و تتار. (از فرهنگ رشیدی). منسوب به تتر یعنی تاتار. (ناظم الاطباء):
تتری گر کشد مخنث را
تتری را دگر نباید کشت.
(گلستان).
گویند که دوش شحنگان تتری
دزدی بگرفتند بصد حیله گری.
سعدی.
رجوع به تاتار و تتار و تتر شود.

تتری. [ت َ را] (ع ص، ق) پیاپی. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). متواتر و متفرق و پریشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و مذکور است در «وت ر». (منتهی الارب). اصل آن «وتری » و معنی آن آمدن یکی پس دیگری است. (المنجد). یک یک پس یکدیگر. در اصل وتری بود مأخوذ از «وتر» است. (آنندراج): ثم ارسلنا رسلنا تتری. (قرآن 23 / 44). و منه الحدیث: لابأس بقضاء رمضان تتری. (منتهی الارب). جأوا تتری، یک یک پس یکدیگر آمدند یا متفرق و پریشان آمدند. (ناظم الاطباء). و تَتَری ً نیز آمده است. (المنجد).

تتری. [ت َ / ت ُ] سماق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 521). سماق باشدکه از آن آش پزند. (صحاح الفرس). سماق. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی) (دهار) (زمخشری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (الفاظالادویه ص 72). سماق باشد. (فرهنگ جهانگیری). سماق را گویند و آن چیزی باشد ترش که در آشها و طعامها کنند و بعضی به این معنی بجای حرف ثانی بای ابجد نوشته اند. (برهان). سماق که ثمر ترش است. (فرهنگ نظام):
خار مدرو تا نگردد دست و انگشتان فگار
کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید.
ناصرخسرو.
در بساتین ز لطف لهجه ٔ او
شاید ار قند آید از تتری.
شمس فخری.
رجوع به سماق شود. || خشخاش را نیز گفته اند. (برهان). خشخاش. (ناظم الاطباء).


تتری با

تتری با. [ت َ] (اِ مرکب) سماقیه. (دهار). آش سماق. رجوع به تتری شود.


آهوی تتری

آهوی تتری. [ی ِ ت َ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


تتریک

تتریک. [ت َ] (اِ) به هندی سماق. (الفاظالادویه). رجوع به تتری شود.


سماقیه

سماقیه. [س ُ قی ی َ] (ع ص نسبی) سماق فروش. (مهذب الاسماء). تتری بای. (دهار).

فرهنگ فارسی هوشیار

تتری

پیاپی، متواتر، متفرق و پریشان


حبوره

پیشگامی پیشوایی در دانش لاتینی بوته ی خشخاش، خشخاش تتری (اسم) کپسول خشخاش، گیاه خشخاش

فرهنگ معین

تتری

(تُ یا تَ) (اِ.) سماق.

فرهنگ عمید

تتری

سماق

تاتاری

حل جدول

تتری

سماق


سماق

تتری

معادل ابجد

تتری

1010

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری