معنی تباهی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فساد، نابودی. [خوانش: (~.) (حامص.)]
فرهنگ عمید
خرابی،
فساد،
نابودی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدی، ردائت، فتنه، فساد، خرابی، ویرانی، انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم، آشفتگی، پریشانی، نابسامانی،
(متضاد) نیکی، آبادی، عمران،
فارسی به انگلیسی
Blight, Death, Decay, Declination, Degeneration, Destruction, Devastation, Dirt, Lesion, Perversity, Ruin, Ruination, Shipwreck, Smashup, Taint, Ulcer
فارسی به عربی
انحطاط، خراب، دمار، غنائم، فساد
فرهنگ فارسی هوشیار
فساد، خراب بودن و با یکدیگر فخر نمودن
فرهنگ فارسی آزاد
تَباهی، در مقام تعجب گفته میشود مثل "الله اکبر" که در تعجب گویند، ایضاً "تَباهی مِنْ هذا الْیَوم" یعنی "عجبا از این روز"، "چه روز عجیبی"، "حیرت از این روز"،
تَباهی، (تَباهی) تفاخر کردن، بیکدیگر فخر نمودن،
فارسی به ایتالیایی
degradazione
فارسی به آلمانی
Verkommen
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
418