معنی تالیف کننده
حل جدول
عربی به فارسی
تالیف و تصنیف , نویسندگی , احداث , ایجاد , ابداع , ابتکار , اصل , اغاز
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع کردن، جمع نمودن، فراهم آوردن دمسازی دوستی افکندن، جور کردن، هزار کردن، گرد آوری (اسم) جمع تالیف. (مصدر) فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن، دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان. -3 نوشتن کتاب. توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف -4 جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه، انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرده نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید، جمع: تالیفات. یا تالیفا الحان. ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون. یا تالیف قلوب. ایجاد اتحاد و الفت میان کسان. یا ضعف تالیف. غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد. یا علم تالیف. نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند.
تالیف الحان
پرداخت ترانه ها
تالیف قلوب
نزدیک کردن دل ها یگانستن دل ها
فرهنگ عمید
[مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتابهای دیگر اقتباس کرده باشند،
(اسم) اثری که با این روش نوشته شده است،
[قدیمی] پیوند،
فرهنگ واژههای فارسی سره
گردآوری، نوشته
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Aufschreiben, Beschreiben, Schreibe, Schreiben, Schreibt, Verfassen
واژه پیشنهادی
آرش کمان گیر
معادل ابجد
650