معنی تالکی
لغت نامه دهخدا
تالکی. (اِ) گشنیز صحرایی باشد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). گشنیز کوهی. (برهان) (آنندراج). گشنیج دشتی. (شرفنامه ٔ منیری). گشنیز بری. (ناظم الاطباء). تالگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تالگی شود.
تالگی
تالگی. (اِ) تالکی. (ناظم الاطباء). گشنیز صحرائی. (فرهنگ رشیدی) (الفاظ الادویه). و رجوع به تالکی شود.
فرهنگ عمید
گشنیز کوهی،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه ی پارسی است و باید تالبی باشد چنان که تالکی نیز در پارسی پیشینه دارد که برابر با گشنیز کوهی است تالبی گونه ای خربزه ی پیشرس که گرد است و مرغانه ای نام دیگر آن در پارسی خرچکوک و خروک است وابسته به علی ابن ابی طالب علیه السلام (صفت) منسوب به ابی طالب ساداتی که از نسل امیر المومنین علی ع یا از نسل برادران آن جضرت جعفر و عقیل باشند، علوی سید جمع: طالبیون طالبیین، (اسم) قسمی خربزه پیش رس شیرین و لطیف که درون آن سبز است.
معادل ابجد
461