معنی تالاب کوچک

حل جدول

تالاب کوچک

آبگیر، استخر، برکه


تالاب

آبکند

ژی

آبگیر

لغت نامه دهخدا

تالاب

تالاب. (اِ) تال. (برهان). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام). آبگیر و استخر وبرکه. (ناظم الاطباء). استخر. (برهان). غدیر. کول.


تالاب رود

تالاب رود. (اِخ) رودی است که بدریاچه ٔ هامون ریزد و تا محل تلاقی با رود میرجاوه، خط سرحدی ایران در بلوچستان تعیین شده است.

واژه پیشنهادی

تالاب

مرداب، لجنزار ،ابگیر

مرداب


تالاب اهواز

میان گران


از تالاب های گیلان

تالاب استیل، تالاب انزلی، تالاب سیاه درویشان، تالاب جوکندان

فرهنگ معین

تالاب

(اِ.) آبگیر، استخر، برکه.

فرهنگ عمید

تالاب

جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه،


کوچک

دارای جسم یا اندازۀ اندک: دست‌های کوچک،
(اسم، صفت) آن که سنش کم است، خردسال،
[مجاز] دارای مقام پایین،
[مجاز] بی‌ارزش، پست: آدم کوچک و کوته‌بینی بود،
[مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می‌دهد، مطیع: من کوچک شما هستم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تالاب

آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه،
(متضاد) جوی، نهر، رود

فرهنگ فارسی هوشیار

تالاب

(اسم) محلی که آبهای رود خانه ها و چشمه ها و احیانا آب باران در آنجا جمع شود و راکد بماند آبگیر استخر برکه. آبگیر، استخر، برکه

معادل ابجد

تالاب کوچک

483

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری