معنی تازگی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(حامص.) تازه بودن، نو، خرمی، طراوت، (ق.) جدیداً، اخیراً. [خوانش: (زِ)]
فرهنگ عمید
نو بودن،
[مجاز] طراوت،
[مجاز] خرمی، خوشی، شادمانی،
(قید) اخیراً،
حل جدول
تری
مترادف و متضاد زبان فارسی
خرمی، طراوت، لطافت، شادابی،
(متضاد) پژمردگی، وارفتگی، اخیراً، جدید،کهنگی
فارسی به انگلیسی
Freshness, Lately, Latterly, Newly, Newness, Novelty, Recently, Yesterday, Youth
فارسی به عربی
حاجه طریفه
فرهنگ فارسی هوشیار
نوی، جدید بودن
معادل ابجد
438