معادل ابجد
تار در معادل ابجد
تار
- 601
حل جدول
تار در حل جدول
- رشته خوش نوا
- رشته مو
- ساز کدر
- تیره
- کدر
- رشته خوش نوا، ساز کدر، تیره، رشته مو
مترادف و متضاد زبان فارسی
تار در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
تاریک، تیره، ظلمانی، مظلم،
(متضاد) روشن، شفاف، خفه، کدر، گرفته،
(متضاد) شفاف، منیر، سیاه، مشکی، غبارگرفته، ساز، سیم، تاره، رشته، نخ،
(متضاد) پود، تارک، فرقسر، مفرق، تال، دانهمو، نخمو. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
تار در فرهنگ معین
- رشته، نخ، یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه، پنج تار و دسته ای بلند. [خوانش: (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
- [هن د. ] (اِ. ) =تال: نام درختی است بلند و تناور در هندوستان با ساقه های بلند و برگ های درازی شبیه پنجه آدمی. توضیح بیشتر ...
- [په.] (ص.) تیره، تاریک.
لغت نامه دهخدا
تار در لغت نامه دهخدا
- تار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت. (فرهنگ نظام). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است. (برهان) (انجمن آرا). ریسمان جامه که بهندی تانا گویند. (غیاث اللغات). ریسمان پارچه که در طول واقع شده است، و آنکه در عرض واقع میشود پود است. (فرهنگ نظام). رشته و ریسمان و نخ. (آنندراج). تار پود را گویند. (فرهنگ جهانگیری). تار و تاره و تان و تانه، ضد پود. (فرهنگ رشیدی). تنسته ٔ جامه که ضد پود است و آنرا تان و تاره و فرت نیز گویند. توضیح بیشتر ...
- تار. (ص) محمد معین در حاشیه ٔ برهان قاطع آرد: اوستا: تثره (تاریک) (از تمسره، تنسره)، هندی باستان: تمیسره (تاریک)، پهلوی: تار، کردی: تاری، افغانی: تور، استی: تلینگه، تلینگ (تاریکی، تاریک)، تر (کثیف، غمگین)، بلوچی: تار، سریکلی: تار، منجی: تراوی، گیلکی: تار - انتهی. تاریک. (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ جهانگیری). تیره و تاریک. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). بدون روشنی و یا کم روشنی و تیره. (فرهنگ نظام). توضیح بیشتر ...
-
تار. (اِخ) ظاهراً نام کوچه ای به بخارا:
دریغ شهر نشابور و باغ و بستانم
دریغ شهر بخارا و کوچه ٔ تارم.
سوزنی.
|| محلی در شمال خوار، و یکی از سرچشمه های رودخانه ٔ خوار است. توضیح بیشتر ...
- تار. [تارر] (ع ص) فربه وباگوشت. || مرد غریب بعیدالوطن. || ضعیف و سست از گرسنگی و جز آن. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- تار. (اِ) نام درختی مشابه درخت خرما. به این معنی مفرس تار است که به تای ثقیل هندی است. (آنندراج) (غیاث اللغات). درختی است در هندوستان شبیه بدرخت خرما. (برهان) (فرهنگ رشیدی). رجوع به انجمن آرا شود. آبی از آن حاصل کنند که نشأه ٔ شراب دهد. (برهان) (انجمن آرا). درختی است شبیه بدرخت خرما که از آن آبی حاصل کنند که نشاء و دردسر آورد، اکثر در ملک هندوستان یافت شود وشرح آن در ذیل لغت تال مرقوم خواهد شد. (فرهنگ جهانگیری). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
تار در فرهنگ عمید
-
تاریک، تیره،
* تار شدن: (مصدر لازم) تیره شدن، تاریک شدن،
* تار کردن: (مصدر متعدی) تاریک کردن، تیره ساختن،
* تاروتور: [عامیانه] بسیارتیره و تاریک،. توضیح بیشتر ...
-
* تارومار
* تارومار: ‹تالومال›
پریشان، پراکنده، ازهمپاشیده، زیروزبرشده،
نیستونابود،. توضیح بیشتر ...
- درختی بسیاربلند و تناور که در هندوستان میروید. برگهایش دراز و شبیه پنجۀ آدمی با ساقههای بلند. ثمر آن شبیه نارگیل و در میان آن دو یا چهار دانۀ پهن وجود دارد که آنها را درمیآورند و میخورند. شیرابهای هم از آن میگیرند که مانند شراب سکرآور است،. توضیح بیشتر ...
-
رشته، نخ،
رشتۀ باریک: تار ابریشم، تار مو،
رشتههایی که در طول پارچه بافته میشود، تازه، تان، تانه،
(موسیقی) از آلات موسیقی که دارای سیم، پرده، دستۀ دراز و کاسه است و از چوب درخت توت ساخته میشود و آن را با مضراب مینوازند. δ تار سابقاً پنج سیم داشت و درویشخان، استاد موسیقی، یک سیم دیگر به آن افزود،
* تارتار: [قدیمی] پارهپاره، ریزهریزه،
* تار زدن: (مصدر لازم) نواختن تار،
* تار عنکبوت: (زیستشناسی) رشته یا پردهای که عنکبوت از لعاب غدههای خود میتند و بهوسیلۀ آن شکار خود را به دام میاندازد،
* تاروپود:
رشتههایی که در پهنای پارچه بافته میشود،
[مجاز] اساس، پایه، وجود، اصل چیزی،
* تاروتور: [قدیمی] ریزهریزه، ذرهذره،. توضیح بیشتر ...
- فرق سر، میان سر: زدن مرد را چوب بر تار خویش / به از بازگشتن ز گفتار خویش (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۲)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
تار در فارسی به انگلیسی
- Blur, Cloudy, Dim, Fiber, Fibre, Filmy, Fuzzy, Indistinct, Misty, Obscure, Strand, String, Vague, Yarn. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
تار در فارسی به عربی
- حبل، خافت، سدیمی، شعیره، غامض، لیف
گویش مازندرانی
تار در گویش مازندرانی
- تبر، دوتار، تاریک و غبارآلود
فرهنگ فارسی هوشیار
تار در فرهنگ فارسی هوشیار
- بمعنی تیره و تار و نیز بمعنی یکی از آلات موسیقی و نیز رشته پنبه عنکبوت را هم گویند. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
تار در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
تار در فارسی به آلمانی
- Netz, Web
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید