معنی تات

لغت نامه دهخدا

تات

تات. (اِخ) قومی پارسی. (مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی). فارسی زبانان، طایفه ای از ایرانیان. اهالی ولایات شمالی که به لهجه ٔ محلی سخن رانند مثل حسن آبادیان قراچه داغ و مازندرانیها... در قفقاز آن قسمت از ایرانیان را که هنوز زبانشان فارسی مانده تات گویند در ایران لرها غیر خود را از ایرانیان تات نامند... محمودبن الحسین بن محمد کاشغری دردیوان لغات الترک (چ استانبول 1333 هَ.ق.) که تألیف آن در سال 466 هَ. ق. پایان یافته در صفحه ٔ 292 جلد اول در ضمن کتاب الاسماء ابواب ثلاثی زیر عنوان برک (بضم اول و سکون ثانی و ثالث) می نویسد: «برک = القلنسوه، و فی المثل: تات سیز ترک بلماس، باش سیز برک بلماس، معناه: لایخلو الترک من الفارسی، کما لا یخلو القلنسوه من رأس.» یعنی ترک بدون ایرانی و کلاه بدون سر نمی شود و در (باب فعلل و فعلال و فعلل فی حرکاته) همین کتاب زیر عنوان: سملم تت (بضم سین و کسرلام و سکون هر دومیم، بفتح تاء اول و سکون تاءدوم) در صفحه ٔ 403 جلد اول می نویسد: «سملم تت = الفارسی الذی لایعرف لغه الترک البته و کذلک کل من لایعرف الترکیه یسمی سملم » یعنی سملم تت آن ایرانی را گویند که اصلا ترکی بلد نباشد و همچنین کسی که ترکی را نداند سملم خوانده می شود، در این دو عبارت محمود کاشغری «تات و تت » را بمعنی ایرانی ترجمه کرده است. در کتاب دده قورقود (چ استانبول 1332 هَ. ق) که بزبان غزی در حدود نه قرن پیش تألیف یافته، ضمن داستان بقاج خان پسر درسه خان (درسه خان اوغلی بقاج خان حکایه سی) مؤلف موقعی که می خواهد کیفیت طلوع فجر و پیدایش صبح صادق و وزش نسیم ملایم و بانگ نماز برداشتن یک ایرانی مسلمان را شرح دهد در صفحه 12 می نویسد: «سوبلمه:
صلقوم صلقوم طان یللری اسدکنده صلقو بوزاج تورغای سیرادقده بدوی اتلراسین کوروب عقرادقده صقالی اوزون تات اری باکلدقده...» یعنی «... زمانی که مرد ایرانی ریش درازی، مشغول اذان دادن بود...» در اینجا تات بمعنی ایرانی مسلم استعمال شده است. مولانا جلال الدین رومی در ضمن بیتی از ملمعات خود.
«اگر تات ساک و گر رومساگ و گر تورک
زبان بی زبانی را بیاموز»
یعنی:
«اگر ایرانیستی و گر رومی و گر ترک
زبان بیزبانی را بیاموز».
لفظ تات را بمعنی ایرانی بکار برده است. ملک الشعرای بهار سبک شناسی (ج 3 ص 50) ضمن بحث از سبک و لغات طبقات ناصری راجع بکلمه ٔ تات که در آن کتاب بسیار بکار رفته است می نویسد: «در این کتاب (طبقات ناصری) لغات مغولی برای بار اول داخل زبان فارسی شده است و لفظ مغول نیز شنیده می شود و کلمه ٔ تات بمعنی تاژیک وتاجیک یعنی فارسی زبانان در این کتاب دیده می شود...» و سپس در حاشیه ٔ همان صفحه می نوسد: «ایرانیان از قدیم بمردم اجنبی تاجیک و تاژیک می گفته اند چنانکه یونانیان، بربر و اعراب اعجمی یا عجم گویند. این لفظ درزبان دری تازه (تازی) تلفظ شد و رفته رفته خاص اعراب گردید ولی در توران و ماوراءالنهر لهجه ٔ قدیم باقی و به اجانب تاجیک گویند و به همان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسی زبانان را تاجیک خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد.» قسمت اول گفتار مرحوم بهار میرساند که لفظ تات بمعنی ایرانی و پارسی زبان بکار رفته است و قسمت دوم آن نیز منطقی و درست است و لفظ تژک (بکسرژ) در دیوان لغات الترک بمعنی ایرانی آمده است. ناگفته نماند، اختلاف ترک و تاجیک و یا ترک و تات آنروز که از مطالعه ٔ دیوان لغات الترک محمود کاشغری - داستانهای دده قور قودنزهت القلوب حمداﷲ مستوفی و غیره مستفاد می شود امروز با وجود شیوع و رواج کامل زبان ترکی در اغلب نقاط آذربایجان، در میان روستائیان موجود است و هر یک دیگری رابا نسبت دادن به تات و یا به ترک تعبیر می کنند. شمس الدین سامی در ستون دوم صفحه 370 قاموس ترکی (چ استانبول 1317 هَ. ق.) زیر عنوان تات می نویسد: تات، اسکی ترکلرین کندی حکم لری آلتندا بولونان یرلرده اسکی ایرانی و کردلره ویردیکلری اسم اولوب مقام تحقیر ده قوللانیلیردی.» یعنی ترکان قدیم ایرانیان و اکرادی راکه زیر فرمان خود داشتند تات می نامیدند و این کلمه در مقام تحقیر استعمال می شد. در ترانه ٔ معروفی بمطلع:
«اوشو ددم ها، اوشو ددم
داغدان آلما داشیدیم »
که در میان کودکان خردسال آذربایجانی معمول است، تات بمعنی مرد آبادی نشین و زراعت پیشه ای استعمال شده است:
گوموشی ویردیم تاتا
تات منه داری ویردی
دارینی سپدیم قوشا
قوش منه قانات ویردی
قاناد لاندیم اوچماقا
حق قاپوسین آچماقا
یعنی: پول (سیم) را به تات دادم و ارزن گرفتم، ارزن را بمرغ دادم مرغ برای من بال و پر داد، پر به پرواز گشودم تا در حق را باز کنم. در مثل مشهور، «بوسوز هیچ تاتین کتابندا یوخدر.» یعنی این حرف در کتاب هیچ تات نیست، کلمه ٔ تات بمعنی شخصی دانشمند و اهل کتاب بکار برده شده است. در مثل معروف «تات ویزدن قیزار، ترک گوزدن ». تات بمعنی مرد آبادی نشینی که برای گرم کردن خود از کرسی استفاده می کند استعمال شده است البته ترکان بیابان گرد از قدیم الایام برای گرم کردن خود در وسط چادرهای بزرگ نمدی که اوتاغ (محل روشن کردن آتش) نامیده می شد آتش روشن می کردند وموضوع تنور و کرسی در پیش آنها نبود. از هر فرد روستایی یا ایلات آذربایجان بپرسید تات یعنی چه ؟ بیدرنگ جواب می دهد: «تات یعنی تخته قاپو و آبادی نشین » پس بطور کلی از مراتب مزبور باین نتیجه می رسیم که تات کلمه ای بوده بجای تاجیک که لااقل از ده قرن پیش از طرف ترکان (بیسواد و مالدار و بیابانگرد) به ایرانیان (دانشمند و کشاورز و شهریگر) اطلاق می شده است و زبان تاتی به لهجه های مختلف زبان ایرانی می گفته اند. (تاتی وهرزنی عبدالعلی کارنگ صص 30- 33).

تات. (پسوند) مزید مؤخر (پساوند) است و جداگانه معنی ندارد. و در فارسی امروز متداول نیست این مزید مؤخر، آخر بعضی از کلمات بصورت «داد» آید:... داد در جزء دوم خرداد در اوستا «تات » می باشد و همین جزء در امرداد هم دیده می شود. در خود اوستا خرداد و امرداد «هئوروتات » و «اَمرتات » آمده است. تات جداگانه مورد استعمال ندارد جزیی (یعنی سوفیکس) است که بانجام برخی از واژه ها پیوسته، میرساند که در آن واژه اسم مجرد و مؤنث است چنانکه در «ارشتات » (راستی و درستی) و در «وتات » (درستی) و «اوپرتات » (برتری) و جز آن. (پورداود فرهنگ ایران باستان صص 57- 58).

تات. (حرف اضافه + ضمیر) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، از) نیز متصل گردند:
دردستانی کن و درماندهی
تات رسانند بفرماندهی.
نظامی.
که دراصل چنین است: «تا بفرماندهی رسانندت »:
باز گشای ای نگار چشم به عبرت
تات نکوبد فلک به کوبه ٔ کوبین.
خجسته.
که در اصل چنین باشد: «تا فلک ترا به کوبه ٔ کوبین نکوبد»:
من ز هجای تو باز بود نخواهم
تات فلک جان و خواسته نکند لوغ.
منجیک.
تات شاعر بمدح در گوید
شادبادی و قصر تومعمور.
ناصرخسرو.
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یکرمه بیگانگان را، تات نفزاید عطب.
ناصرخسرو.
دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند.
ناصرخسرو.
خارش گیتی ز سرت کی شود
تات برانگشت یکی ناخنست.
ناصرخسرو.
بیگنهی تات کار پیش نیاید
و آنگه کت تب گلو گرفته گنهکار.
ناصرخسرو.
دین و خرد باید سالار تو
تات کند یارت سالار خویش.
ناصرخسرو.
نام نیکو را بگستر، شو بفعل خویش نیک
تات گوید ای نکو فعل آنکه او آوا کند.
ناصرخسرو.
تات بدیدم چنین اسیر هوی
بر تو دلم دردمند و پرخون شد.
ناصرخسرو.


تات کندی

تات کندی. [ک َ] (اِخ) دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه. 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ خوی به سیه چشمه، کوهستانی، سردسیر سالم، با 62 تن سکنه، آبش از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


تات قشلاق

تات قشلاق. [ق ِ] (اِخ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان 48 هزارگزی شمال باختری ماه نشان 27 هزارگزی راه عمومی، کوهستانی سردسیر با 422 تن سکنه آب آن از رودخانه علم کندی. محصول آنجا غلات بن شن، لبنیات، عسل، شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیچه و گلیم و جاجیم بافی، راه آن مالرو است. معادن مس و طلا در 5 هزارگزی شمال خاوری این ده کنار رودخانه واقع، قبل از 1320 اقدام به استخراج آن ها شده بود که بعد از آن تاریخ راکد ماند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

فرهنگ عمید

تات

تا تو را: دردستانی کن و درمان‌دهی / تات رسانند به فرمان‌دهی (نظامی۱: ۴۳)،

قومی آریایی در شمال و شمال غربی ایران. δ نامی که ترک‌ها به ایرانیان و کسانی که در سرزمین ترکان و یا سرزمین‌های تحت استیلای ترکان به ‌سر می‌بردند و به زبان فارسی تکلم می‌کردند داده بودند،

حل جدول

تات

نژادی از فارسی زبانان

قوم فارسی زبان ماورالنهر

فارسی زبان

ترکی به فارسی

تات

مزه، چاشنی


هات تات

خوش نویس

گویش مازندرانی

تات

قومی پارسی (مازندران و استرآباد، را بینو، ص۶۳ بخش انگلیسی)...


ترک و تات

آمیزه ای است از ترکان و تات های بیگانه با بومیان تنکابن...

مخفف اصطلاحات انگلیسی

تات تجربه، اعتماد، توسعه

بانک تات هشتمین بانک خصوصی ایران است که در ۸ آبان ۱۳۸۸ (۸۸/۸/۸) گشایش یافت. این بانک با مدیریت عاملی سیدبهاءالدین هاشمی با سرمایهٔ ۲۰۰ میلیارد تومان آغاز به کار کرد. شعار این بانک تجربه، اعتماد، توسعه می باشد.

معادل ابجد

تات

801

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری