معنی تابیدن

تابیدن
معادل ابجد

تابیدن در معادل ابجد

تابیدن
  • 467
حل جدول

تابیدن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تابیدن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن، حرارت یافتن، گرم شدن، گداختن، گرم کردن، تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن،
    (متضاد) برنتافتن، به هم پیچاندن، پیچ دادن، پیچ و تاب دادن، تاب دادن، تافتن، گرم شدن، اعراض کردن، برتافتن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

تابیدن در فرهنگ معین

  • پیچیدن، پیچ دادن، دوری جستن، تاب آوردن، ایستادگی. [خوانش: (دَ) (مص م. )]. توضیح بیشتر ...
  • درخشیدن، گرم شدن،
لغت نامه دهخدا

تابیدن در لغت نامه دهخدا

  • تابیدن. [دَ] (مص) تاب و طاقت آوردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). طاقت آوردن. (شرفنامه ٔ منیری). تحمل کردن. متحمل شدن تاب و تحمل داشتن. از عهده برآمدن:
    گرامی گوی بود با زور شیر
    نتابید با او سوار دلیر
    گرفت از گرامی نبرده گریغ
    که زور کیان دید و برنده تیغ.
    دقیقی.
    بدو گفت رستم که با آسمان
    نتابد بداندیش و نیکوگمان.
    فردوسی.
    نتابی تو با من بدشت نبرد
    شنو پند من گِرد رزمم مگرد.
    فردوسی.
    بترسم که با او یل اسفندیار
    نتابد بپیچد سر از کارزار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تابیدن در فرهنگ عمید

  • درخشیدن، پرتو افکندن، روشنایی دادن،
    (مصدر متعدی) گرم کردن، گداختن،
    گرم شدن، گداخته شدن،. توضیح بیشتر ...
  • پیچیدن، پیچ‌وتاب دادن، فتیله کردن،
    [قدیمی، مجاز] آزردن،
    (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خشمگین شدن،
    (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] نافرمانی کردن،. توضیح بیشتر ...
  • تاب آوردن، طاقت آوردن،
فارسی به انگلیسی

تابیدن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

تابیدن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

تابیدن در فارسی به عربی

  • شمس، لمعان، لیه، وهج
فرهنگ فارسی هوشیار

تابیدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
فارسی به آلمانی

تابیدن در فارسی به آلمانی

  • Abstrahlen, Ausstrahlen, Strahlen, Sonne (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید