معنی تابلویی از روئلاند فری ئوف

حل جدول

تابلویی از روئلاند فری ئوف

اندوه مسیح در باغ


موی فری

مجعد


فری تاون

پایتخت کشور سیرالئون

لغت نامه دهخدا

فری

فری.[ف َ] (ص) از اوستایی فری به معنی دوست و محبوب، در هندی باستان پریا. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). || خجسته. مبارک. با فر و شکوه:
همان گاودوشان به فرمانبری
همان تازی اسب رمیده فری.
فردوسی.
خرج ترا وفا نکند دخل تو که تو
افزون دهی ز دخل زهی خوی تو فری.
فرخی.
جشن سده و رسم جهاندار فریدون
بر شاه جهاندار فری باد و همایون.
عنصری.
سایه ٔ ذوالجلال بین وز فلک این نداشنو
اینت مجاهد هدی، اینت مظفر فری.
خاقانی.
|| زیبا. نیکو. پسندیده. (یادداشت بخط مؤلف):
فری آن زلف مشکینش چو زنجیر
فتاده صدهزاران کلج بر کلج.
شاکر بخاری.
فری دو زلف سیه رنگ او چو خفته دو زاغ
بر آفتاب و دو گل هر یکی گرفته بچنگ.
فرخی.
|| (صوت) چه خوب. فرخا:
فری خوی آن بت که وقت شراب
همه مدحت خواجه خواهد ز من.
فرخی.
کیست کو رای تو دیده ست و نمانده ست شگفت
کیست کو روی تو دیده ست و نگفته ست فری.
قطران.
فری آن قد و آن زلفش که گویی
فروهشته ست بر شمشاد شمشاد.
زینبی.
|| شگفت:
فری زآن تندرست زرد و آن فارغ دل گریان
شگفت آن راستگوی گنگ و آن قوت کن لاغر.
مسعودسعد.
خال ز غالیه نهد هر کس روی سیب را
خال ز خون نهاده ماه اینت مشاطه ٔ فری.
خاقانی.
|| خوشا. زها. حبذا:
فری آن فریبنده زلفین مشکین
فری آن فروزنده رخسار دلبر.
فرخی.

فری. [] (اِخ) شهری است از سند از آن سوی رود مهران. جایی با نعمت بسیار. و منبر آنجا نیست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. (حدود العالم).

فری. [ف َرْی ْ] (ع مص) شکافتن چیزی را بصلاح باشد یا بفساد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دروغ بربافتن. (منتهی الارب). اختلاق کذب. (از اقرب الموارد). || بریدن موزه و توشه دان و مانند آن را جهت اصلاح و ساختن آنرا. (منتهی الارب). || سیردر زمین. (از اقرب الموارد). || سرگشته گردیدن. || مدهوش گشتن. || بشگفت آمدن به کار خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

فری. [ف َ ری ی] (ع ص) دروغ بربافته. (منتهی الارب). الامر المختلق المصنوع او العظیم و منه لقد جِئت ِشیئاً فریاً. (اقرب الموارد). || کار شگفت. (منتهی الارب). شگفت. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی). || (اِ) دلو بزرگ فراخ. || شیر تازه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


فری یاپت

فری یاپت. [فْری / ف ِ] (اِخ) از پادشاهان پارت که سلطنت او میان سالهای 196 تا 181 ق. م. بوده است. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2215).

فرهنگ عمید

فری

خجسته، مبارک،
(شبه جمله) کلمۀ تحسین، زهی، خوشا، آفرین: فری آن فریبنده‌زلفین مشکین / فری آن فروزنده‌رخسار دلبر (فرخی: ۱۴۷)،
عجیب، شگفت‌انگیز: خال ز غالیه نهد هرکس و روی سیب را / خال ز خون نهاد ماه اینت مشاطهٴ فری (خاقانی: ۴۲۹)،

فرهنگ معین

فری

(فَ یا فِ) (شب جم.) زه ! آفرین ! احسنت !

گویش مازندرانی

فری

نام گوسفندی به رنگ قهوه ای و سیاه

فرهنگ فارسی هوشیار

فری

خجسته، مبارک، با فر و شکوه


فری بوت

انگلیسی آبگذر

نام های ایرانی

فری توس

پسرانه، از نامهای باستانی

ترکی به فارسی

فری بوت

کشتی حمل ونقل اتومبیل

معادل ابجد

تابلویی از روئلاند فری ئوف

1134

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری