معنی تابستان

تابستان
معادل ابجد

تابستان در معادل ابجد

تابستان
  • 914
حل جدول

تابستان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تابستان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • تموز، صیف،

    (متضاد) زمستان، شتا
فرهنگ معین

تابستان در فرهنگ معین

  • (بِ) (اِمر.) دومین فصل سال، فصل گرما، صیف.
لغت نامه دهخدا

تابستان در لغت نامه دهخدا

  • تابستان. [ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) از تاب و ستان (پسوند) بمعنی زمان تابش وفصل گرما، یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز. (نقل از حاشیه ٔ برهان چ معین). هر گاه که آفتاب به اول سرطان رسد تا باول میزان تابستان باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). موسم گرما را گویند. (آنندراج). سپید بر. (برهان). صیف. (منتهی الارب) (دهار). صیفه. (منتهی الارب): امیر دیدار با قدرخان کرد و تابستان بغزنین باز آمد. (تاریخ بیهقی). اسکندر مردی بوده است با طول و عرض و بانگ و برق و صاعقه چنانکه در بهار و تابستان ابر باشد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تابستان در فرهنگ عمید

  • دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد، و شهریور. در این فصل روزها از همه‌وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک‌تر و هوا گرم‌تر است،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

تابستان در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

تابستان در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

تابستان در فارسی به عربی

تعبیر خواب

تابستان در تعبیر خواب

  • تابستان به خواب دیدن پادشاه سخت بود. اگر گرمای سخت بود، چنانکه مردم را از آن زیان بود، دلیل که مردم آن دیار از پادشاه خیر و صلاح رسد و تابستان را به وقت خود در خواب دیدن پربار، دلیل که عز و دولتش زیاده شود و کارش به مراد رسد و برای مردم عام، پادشاه را به خواب دیدن، از پادشاه قوت و نصرت است. اگر تابستان را نه به وقت خویش بیند، تاویلش به خلاف این است. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

تابستان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
فارسی به ایتالیایی

تابستان در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

تابستان در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید