معنی بی وقفه
فارسی به انگلیسی
Always, Away, Ceaseless, Consecutive, Continuous, Eternal, Forthwith, Nonstop, Incessant, Running, Steady, Straight, Together, Perpetual, Rapid-Fire, Relentless, Remorseless, Straightway, Unbroken, Uninterrupted, Unremitting, Unremittingly
فرهنگ فارسی هوشیار
وقفه در فارسی درنگ ایست، رستی (تعطیل)، دمان (فرصت) (اسم) توقف ایست: ((چو یوسف شربتی در دلو خورده چو یونس شربتی در حوت کرده. )) (گنجینه گنجوی)، توقف درحرفی از کلمه. -3 فراغت فرصت، توقف بین دومقام (ابن العربی) علت وقفه آن است که سالک حقوق مقامی را که از آن بیرون آمده ادا نکرده و هنوز مستحق دخول در مقام بالاتر نیست بنابراین بین دو مقام سر گردان است، تعطیل. یا ایجاد وقفه کردن. تعطیل کردن. یا وقفه حاصل شدن (پیدا شدن) . موقتا تعطیل شدن.
بدون وقفه
گراگر (گویش گیلکی)
فیلمبرداری با وقفه
رخشار گیری پتیران
فرهنگ معین
توقف، ایست، توقف در حرفی از کلمه، فراغت، فرصت. [خوانش: (وَ فِ یا فَ) [ازع.] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
فاصلۀ زمانی کوتاه،
درنگ، ایست،
[مجاز] نقصان، رکود،
فارسی به ایتالیایی
pausa
مترادف و متضاد زبان فارسی
ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث،
(متضاد) پویایی
فارسی به عربی
تعلیق، ذراع، عصا، فتره، فجوه، محطه، مهله، هوه، وقف
حل جدول
پشت سر هم، یک ریز
بی وقفه وپیوسته
یک کله
بی وقفه و پیوسته
یک کله
وقفه در خون رسیدن به مغز
سکته مغزی
اصطلاحات سینمایی
روشی برای فیلم برداری از موضوعاتی که معمولا در مدتی طولانی رخ می دهند و با چشم قابل رویت نیستند. در این روش در فواصل زمانی طولانی از پیش تعیین شده ای، یک قاب، فیلم برداری می شود. وقتی نسخه مثبت حاصل از آن با سرعت عادی به نمایش در آید، آن موضوع سرعت می گیرد و طی زمانی کوتاه قابل رویت خواهد بود. با این روش می توان، باز شدن غنچه گل، رشد هر گیاه، تغییر آب و هوا و... را شاهد بود. برای این کار از دوربین ویژه ای استفاده می شود.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
203