معنی بی ظرفیت
فرهنگ فارسی هوشیار
نا بردبار بی گنجایه
ظرفیت
گنجایش وسع: اتومبیل با ظرفیت . . . تن بار، آبگیر، استعداد قوه قابلیت، ظرفیت یک اتم برابر با عده الکترون های است که می تواند (هنگام ترکیب با عناصر دیگر) از دست بدهد و یا می تواند بگیرد و یا در ضمن واکنش شیمیایی با اتم دیگری شرکت کند. بدیهی است ظرفیت یک عنصر وقتی ظاهر می شود که جسم به صورت ترکیب در آید بنابرین نمی توان برای یک عنصری که وارد ترکیبات شیمیایی نشده ظرفیت بیان کرد مگر آن که بگوییم ظرفیت آن صفر است مثلا ظرفیت اتم سدیم و اتم کلر هر دو صفر است و در کلر سدیم کلر دارای ظرفیت منفی ( - 1) و سدیم دارای ظرفیت مثبت ( 1) است. معمولا ظرفیت یک عنصر را با ئیدرژن می سنجند یعنی ظرفیت یک عنصر برابر عده اتمهای ئیدرژنی است که با یک اتم آن عنصر ترکیب می شوند. یا ظرفیت الکتریکی. مقدار الکتریسیته ایست که باید به یک جسم داد تا به سطح آن از صفر بیک ولت برسد. واحد آن فاراد است. زهی گنج گنجا، آبگیر، بارگیر، آتاوی (استعداد)
لغت نامه دهخدا
ظرفیت. [ظَ فی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) گنجایش. بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّه.
- ظرفیت الکتریکی، مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است. رجوع به فاراد شود.
بی ظرفیت
بی ظرفیت. [ظَ فی ی َ] (ص مرکب) بدون گنجایش. بی استعداد. بی قوت. || آنکه تحمل شداید یا خوشبختی را ندارد. رجوع به ظرفیت شود.
واحد ظرفیت
واحد ظرفیت. [ح ِ دِ ظَ فی ی َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) واحدی است که برای سنجش ظرفیت اشیاء به کار میرود واحد اصلی ظرفیت در دستگاه S.T.M لیتر (L) است و آن ظرفیت ظرفی است به حجم یک دسیمتر مکعب. رجوع به لیتر و دسی متر مکعب شود. اضعاف این واحد که خود بمنزله ٔ واحدهای دیگر به کار میروند با نشانه های بین المللی آنها عبارتند از: 1- دکالیتر (daL) که برابر است با ده لیتر. 2- هکتولیتر (hL) که برابر است با صد لیتر. اجزای واحد ظرفیت که در عمل به عنوان واحدهای جداگانه به کار میروند بانشانه های بین المللی آنها عبارتند از: 1- دسی لیتر (dL) که برابر است با 110لیتر. رجوع به لیتر شود. 2- سانتی لیتر (CL) 1100 است. 3- میلی لیتر (mL) که برابر است با11000 لیتر.
در دستگاه.S.T.M واحد دیگری هم برای ظرفیت به کار میبرند به نام استر (st) که برابر یک متر مکعب است. 110 استر را دسیستر (dst) نامند که خود بعنوان واحد به کار می رود.
فرهنگ معین
گنجایش، تحمل، استعداد، قوه. [خوانش: (ظَ یَّ) (مص جع.) مأخوذ از عربی به معانی ]
فرهنگ عمید
گنجایش، وسع،
[مجاز] استعداد، قابلیت،
(اسم) اندازه، میزان،
فرهنگ واژههای فارسی سره
گنجایش، گنجانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
گنجایش، وسع، وسعت، گیرش
فارسی به عربی
قدره، اِتّساعٌ
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1602