معنی بی حوصله

فرهنگ معین

حوصله

چینه دان مرغ، صبر و تحمل. [خوانش: (حُ صَ لِ) [ع. حوصله] (اِ.)]

فرهنگ عمید

بی حوصله

بی‌صبر، بی‌طاقت، ناشکیبا،


حوصله

صبر، تحمل، بردباری،
(زیست‌شناسی) [قدیمی] چینه‌دان پرنده،

حل جدول

بی حوصله

شتابزده، نا شکیبا، بی طاقت

ناشکیبا

کلمات بیگانه به فارسی

بی حوصله

بی تاب

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بی حوصله

نافذ الصبر


حوصله

مزاج

فرهنگ فارسی هوشیار

بی حوصله

زود سیر


تنگ حوصله

کم حوصله، نا شکیبا


با حوصله

(صفت) کسی که در کارها حوصله زیاد بخرج دهد با صبر شکیبا: آدم با حوصله ای است مقابل بی حوصله.


حوصله

(اسم) چینه دان مرغ ژاغر، بردباری شکیبایی تحمل. ‎ چینه دان کراز نیخشادش ژاغر شکانک، تاب پروا (فرهنگ نایینی)


کم حوصله

کم زاغر کم شکیب (صفت) کم صبر نا شکیبا مقابل پر حوصله، دون همت.

فارسی به ایتالیایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

حوصله

بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبایی، صبر،
(متضاد) ناشکیبایی، حال، آمادگی، ذوق، دماغ، مجال، ظرفیت، گنجایش، چینه‌دان

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حوصله

دل ورس


بی حوصله

بی تاب

لغت نامه دهخدا

حوصله داشتن

حوصله داشتن. [ح َ ص َ / ص ِ ل َ ت َ] (مص مرکب) تحمل داشتن. رجوع به حوصله و ترکیبات آن شود.


تنگ حوصله

تنگ حوصله. [ت َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب) آنکه نمی تواند نهفتنی ها را پنهان کند. (از ناظم الاطباء). کم شکیب. تنک حوصله:
دهان یار که درمان دردحافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود.
حافظ.
رجوع به تنک حوصله و تنگ حوصلگی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود. || فرومایه و کمینه. (ناظم الاطباء).


تنک حوصله

تنک حوصله. [ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب) تنک دل. کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج). کم صبر و کم تحمل. کسی که بردبار نباشد. کسی که قادر به خویشتن داری نباشد:
ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذار
این می به حریفان تنک حوصله بگذار.
صائب (از آنندراج).
در سینه ٔ ما بود نهان راز محبت
شد اشک تنک حوصله غماز محبت.
منیری (از آنندراج).
شمه ای از غم هجر تو به بلبل گفتم
آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد.
؟
رجوع به تنگ حوصله شود.


فراخ حوصله

فراخ حوصله. [ف َ ح َ / حُو ص ِ ل َ / ل ِ] (ص مرکب) کنایت از بردبار و باوقار. (آنندراج).


بی حوصله

بی حوصله. [ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب) شتابزده. ناشکیبا. (فرهنگ فارسی معین). آنکه از کاری یا اندیشه ای زود مانده شود. (یادداشت بخط مؤلف).

معادل ابجد

بی حوصله

151

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری