معنی بی حاصل

بی حاصل
معادل ابجد

بی حاصل در معادل ابجد

بی حاصل
  • 141
حل جدول

بی حاصل در حل جدول

لغت نامه دهخدا

بی حاصل در لغت نامه دهخدا

  • بی حاصل. [ص ِ] (ص مرکب) بیهوده. بی فایده. بی نفع. بلاجدوی. لاطائل. (یادداشت بخط مؤلف):
    خار یابد همی ز من در چشم
    دیو بی حاصل دوالک باز.
    ناصرخسرو.
    ز بهر چیز بی حاصل نرنجی به بود زیرا
    بسی بهتر سوی دانا ز مرد ژاژخای ابکم.
    ناصرخسرو.
    میدهد دل مر تو را کاین بیدلان
    بی تو گردند آخر از بیحاصلان.
    مولوی.
    نیکخواهانم نصیحت میکنند
    خشت در دریا زدن بیحاصل است.
    سعدی.
    من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل
    من از افسون چشم مست و او از بوی گیسویت. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بی حاصل در فارسی به انگلیسی

  • Abortive, Barren, Dusty, Forlorn, Fruitless, Futile, Gaunt, Indecisive, Nonproductive, Unfruitful, Unproductive, Unprofitable, Waste. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

بی حاصل در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بی حاصل در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

بی حاصل در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید