معنی بی‌کفایت

حل جدول

بی‌کفایت

‌نالایق

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌کفایت

بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، بی‌لیاقت، ناقابل، نالایق،
(متضاد) باعرضه، باکفایت


بی‌دست‌وپا

بی‌عرضه، بی‌کفایت، بی‌بخار، دست‌وپا چلفتی، ناتوان، ضعیف


بی‌بخار

بی‌لیاقت، بی‌عرضه، بی‌کفایت،
(متضاد) باعرضه، بی‌دست‌وپا، پخمه، دست‌وپاچلفتی،


نامستعد

بی‌کفایت، ناشایسته، نالایق، نامهیا،
(متضاد) لایق، مستعد، آماده


باکفایت

باجربزه، باعرضه، کاردان، باوجود، شایسته، لایق،
(متضاد) بی‌کفایت، نالایق


بچه‌ننه

تنبل، لوس، ننر، نازپرورد، نازپرورده، بی‌کفایت، نالایق، بی‌شهامت، ترسو


باعرضه

باجربزه، بالیاقت، باهمت، جراتمند، عرضه‌دار، عرضه‌مند، لایق،
(متضاد) بی‌عرضه، بی‌کفایت، نالایق


نالایق

بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، بی‌قابلیت، بی‌کفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب، بی‌ارج، کم‌بها،
(متضاد) شایسته، لایق، مستعد


ناشایسته

ناشایست، بی‌کفایت، ناسزاوار، نالایق، غیرمستحق، ناپسند، نادرست، ناروا، نامتناسب، نامعقول، نامقبول، ناهموار،
(متضاد) شایسته


نامناسب

بیجا، بی‌تناسب، بی‌مورد، نابجا، نابهنگام، ناجور، ناسازگارنامتناسب، نامعقول، ناهمسان، ناهمگون، بی‌کفایت، ناشایست، نالایق،
(متضاد) بجا، مناسب


بی‌عرضه

بی‌حال، بی‌صلاحیت، بی‌بخار، بی‌کفایت، بی‌لیاقت، نالایق،
(متضاد) باکفایت، لایق، تنبل، ناکارآمد، لش،
(متضاد) کارآ، کارآمد، باعرضه، عرضه‌مند


عاجز

بیچاره، بی‌حال، خسته، درمانده، راجل، زبون، زمین‌گیر، ضعیف، فرومانده، کم‌زور، مانده، ناتوان، هاژ، بی‌کفایت، نالایق، اعمی، علیل، کور، نابینا،
(متضاد) قادر

فرهنگ عمید

پفیوز

مرد سست، تنبل، بی‌عرضه، و بی‌کفایت،
بی‌رگ، بی‌غیرت،

معادل ابجد

بی‌کفایت

523

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری