معنی بی‌حیا

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حیا

بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌شرم، پررو، جسور، چشم‌دریده، دریده، رسوا، شطاح، شوخ، شوخ‌چشم، گربز، گستاخ، وقیح،
(متضاد) آزرمگین، باحیا

فرهنگ فارسی هوشیار

بیحیا

(صفت) بی شرم بی آزرم، گستاخ جسور.

فرهنگ عمید

پررو

بی‌شرم، بی‌حیا،


وقح

بی‌شرم، بی‌حیا،


لول

بی‌شرم، بی‌حیا،

معادل ابجد

بی‌حیا

31

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری