معنی بیگ بن

لغت نامه دهخدا

بیگ بن

بیگ بن. [بی ب ِ] (اِخ) زنگ برج پارلمان (کاخ وستمینستر) در لندن، به وزن 13/5 تن که در 1858 م. ریخته شده است. || نام ساعت عظیم برج مزبور. (دائره المعارف فارسی). || نام صوت ساعت مزبور که از دستگاه بی بی سی لندن در ساعات شبانروز در جهان پخش شود.


بیگ

بیگ. [ب َ / ب ِ] (ترکی، اِ) بگ. بیک (ترکی، مخفف بیوک = بزرگ) لقب گونه ای است که در آخر اسم مردان درآید. (یادداشت مؤلف). || شخص بزرگ و امیر. (فرهنگ نظام). امیر. (غیاث). امیر وشاهزاده. || آقا. || پسران پاشا. || ناخدایان. || مأمورین خارجی: ایلچی بیگ. ترجمان بیگ. || حکمران تونس. بای. || نایب السلطنه ٔ الجزایر. || والی الجزایر. || رؤسای کرد، گاهی به این عنوان خوانده میشده اند. آنکه در مقام از خان خردتر است. (یادداشت مؤلف). بَگ. در زبان ترکی بیگ لقب اشخاص بزرگ است و تاکنون در مملکت ترکی همان استعمال هست لیکن در ایران بیگ در آخر اسم نوکرهای کم درجه ٔ دولتی می آید و در آخر اسم نوکرهای خصوصی هم می آید. همچنین در زبان ترکی لفظ خان مخصوص سلاطین و شاهزادگان است اما در ایران به اشخاص متوسط هم خان گفته میشود. جهت تنزل معنی خان و بیگ در ایران رقابت میان ترکان عثمانی و ایرانیان بود که در آخر قرن دهم هجری بعد از تأسیس دولت صفویه در ایران شروع شد. بمجرد تأسیس دولت صفویه جنگ میان دو دولت مذکور در جریان آمد و تا قریب دویست سال ادامه داشت. در آن مدت قریب چهل سال جنگ میان ایشان واقع شد و به جنگهای نادرشاه خاتمه یافت. در دوران رقابت، سلاطین ترک به امرای خود با لفظ پاشا (مخفف پادشاه) که مخصوص سلاطین ایران بود لقب دادند و سلاطین ایران هم لفظ خان را که مخصوص سلاطین ترک بود به امرای خود لقب دادند و بیگ هم که در ترکی مخصوص امراء بود در ایران به اشخاص کم رتبه و عادی داده شد. بعد که رقابت تمام شد الفاظ در معانی ثانوی خود ماندند. (از فرهنگ نظام). این لقب اکنون از ارزش خود افتاده است و این ایام به اشخاص کوچک داده میشود. (از ناظم الاطباء). رجوع به بیک و بک شود.


رستم بیگ

رستم بیگ. [رُ ت َ ب َ] (اِخ) یا رستم بن مقصودبیگ. رجوع به رستم بن مقصود و مرآت البلدان ج 1 ص 402 شود.


درویش بیگ

درویش بیگ. [دَرْ ب َ] (اِخ) لقب علی درویش بیگ از امرای جهانگیر میرزا در قلعه ٔ أخسی. رجوع به علی درویش بیگ در ردیف خود شود.


آخته بیگ

آخته بیگ. [ت َ / ت ِ ب َ / ب ِ] (ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) اَخته بیگ. آخته چی.


الوس بیگ

الوس بیگ. [اُ ب َ] (اِخ) از امرای جغتای در عهد شاهرخ بن امیرتیمور. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 594 شود.


شیخ بیگ

شیخ بیگ. [ش َ ب َ] (اِخ) دهی جزء دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز است و 393 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


اخته بیگ

اخته بیگ. [اَ ت َ / ت ِ ب َ / ب ِ] (ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) اخته چی. رئیس طویله و اصطبل. میرآخور. کسی که اخته کردن حیوانات بدستور اوست. رجوع به آخته بیگ و آخته چی شود.


اﷲوردی بیگ

اﷲوردی بیگ. [اَل ْ لاه وِ ب َ] (اِخ) شاعر، و از ملازمان نواب سربلندخان بود. رجوع به فرهنگ سخنوران شود.

حل جدول

بیگ بن

بزرگترین ساعت جهان در لندن


بیگ

سرکرده

سرکرده، امیر قوم

فرهنگ عمید

بیگ

عنوان شاهزادگان، امیران، فرماندهان سپاه، و سران قبیله،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیگ

امیر، بزرگ،
(متضاد) نوکر، خادم

فرهنگ فارسی هوشیار

بیگ

دیگ بزرگ، امیر

معادل ابجد

بیگ بن

84

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری