معنی بیکاره و بی‌عار

حل جدول

بیکاره و بی‌عار

لش


بیکاره

بی هنر، بیفایده، تنبل

لش


بیکاره و خوشگذران

سایه‌نشین


بیکاره و ولگرد

الدنگ


بیکاره و هرزه

ولگرد


بیکاره بودن

بطالت


تن پرور و لش

بی‌حال، بی‌عار، بی‌غیرت، بیکاره، تن‌آسا، تنبل، لاابالی، تن، جسد، لاشه، مردار، گل‌ولای، لجن، سماق.

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌عار

تن‌آسا، تن‌پرور، کاهل،
(متضاد) کاری، کوشا، زرنگ، تن‌لش، سست‌عنصر، پست، بی‌آزرم، بی‌حمیت، بی‌شرم،
(متضاد) باآزرم، بی‌حیا، بی‌غیرت، بی‌رگ، لش،
(متضاد) غیرتمند

فرهنگ عمید

بیکاره

بیکار،
بی‌هنر،
ولگرد،
بی‌فایده،


الدنگ

بی‌عار،
لوده،
بیکاره،
مفت‌خور،
ولگرد و بی‌سروپا،

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بیکاره

(صفت اسم) بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

بیکاره و بی‌عار

527

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری