معنی بیننده
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
تماشاگر، تماشاچی،
[قدیمی] دارای توانایی دیدن، بینا،
(اسم) [قدیمی] چشم: به بینندگان آفریننده را / نبینی، مرنجان دو بیننده را (فردوسی: ۱/۳)،
حل جدول
تماشاچی، ناظر، تماشاگر
مترادف و متضاد زبان فارسی
تماشاگر، تماشاچی، ناظر، نظارهگر، بینا، مبصر،
(متضاد) شنونده، مستمع
فارسی به انگلیسی
Beholder, Viewer
فارسی به عربی
متفرج، مشاهد
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که می بیند
واژه پیشنهادی
نظر پرداز
معادل ابجد
121