معنی بیسواد
مترادف و متضاد زبان فارسی
امی، ناخوان، ناملا، مکتبندیده،
(متضاد) باسواد، ملا، عامی، عوام، نادان،
(متضاد) دانا، فهیم، بیمایه، کممایه
فارسی به انگلیسی
Ignorant
حل جدول
امی
فارسی به ایتالیایی
analfabeta
انگلیسی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
سوئدی به فارسی
لغت نامه دهخدا
میرزاقلمدانی. [ق َ ل َ] (ص نسبی مرکب) در تداول عامه بیسواد: میرزاقلمدانی است، بیسواد است یا نویسنده ٔ بیسوادی است. (از امثال و حکم دهخدا).
فرهنگ فارسی آزاد
عامِیّ، منسوب به عامّه و توده مردم- به لحن و لهجه مردم عادی- در فارسی بمعنای علم و بیسواد،
معادل ابجد
83