معنی بیزاری
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
آزردگی،
تنفر،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اشمئزاز، تنافر، تنفر، دلزدگی، رمیدگی، ضجرت، کراهت، ملال، ملالت، نفرت، وازدگی،
(متضاد) اشتیاق، رغبت، علاقهمندی، ابراء، برائت، طلاق، جدایی، متارکه،
فارسی به انگلیسی
Abhorrence, Abomination, Allergy, Antipathy, Aversion, Detestation, Disgust, Dislike, Distaste, Execration, Hate, Hatefulness, Hatred, Loathing, Nausea, Odium, Phobia, Reluctance, Repugnance, Repulsion
فارسی به عربی
اشمیزاز، حقد، رعب، عزل، کراهیه، کره، مقه، إِحْجام
فرهنگ فارسی هوشیار
بی میلی، تنفر اشمئزاز.
فارسی به آلمانی
Verachtung
معادل ابجد
230