معنی بیزار

بیزار
معادل ابجد

بیزار در معادل ابجد

بیزار
  • 220
حل جدول

بیزار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیزار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بری، بی‌میل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، نفور، وازده،
    (متضاد) راغب، علاقه‌مند، مایل. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

بیزار در فرهنگ معین

  • (ص مر.) بی میل، متنفر.
لغت نامه دهخدا

بیزار در لغت نامه دهخدا

  • بیزار. (ص) دور. جدا. برکنار. جدا و دوری جوینده، و این ترکیب با مصدر شدن و کردن و گشتن صرف شود. (از یادداشت مؤلف): انوشیروان بدین حدیث نامه کرد بملک روم که این عامل تو از شام بحد ما اندر آمد و دانم که بفرمان تو بود. این کاردار بفرمای تا آن خواسته به منذر بازدهد و دیت آن کشتگان بدهد و اگرنه من از صلح بیزارم و جنگ را آراسته باش. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
    اسم تو ز حد و رسم بیزار
    ذات تو ز نوع و جسم برتر.
    ناصرخسرو. توضیح بیشتر ...
  • بیزار. [ب َ] (معرب، ص، اِ) آنکه باز را حمل کند. (از اقرب الموارد). بازدار. بازیار. (یادداشت مؤلف). معرب بازیار. (المعرب جوالیقی). معرب بازدار و بازیار. (قاموس). بازدار. (ناظم الاطباء). رجوع به مترادفات کلمه شود. || کشاورز. ج، بیازره. و آن معرب است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). معرب بازیار و آن تصحیف برزیار بمعنی کشاورز باشد. کشاورز. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بیزار در فرهنگ عمید

  • آزرده،
    روگردان و گریزان از چیزی،
    کسی که از چیزی بدش بیاید و از آن دوری کند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بیزار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بیزار در فارسی به عربی

  • بشکل متعب، صعب، متعب، مرهق، مکروه
نام های ایرانی

بیزار در نام های ایرانی

  • پسرانه، کسی که از اعمال زشت پرهیز کند (نگارش کردی: بزار)
گویش مازندرانی

بیزار در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

بیزار در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

بیزار در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

بیزار در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید