معنی بیداد

بیداد
معادل ابجد

بیداد در معادل ابجد

بیداد
  • 21
حل جدول

بیداد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیداد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اعتساف، بی‌حسابی، جور، ستم، ستمگری، ظلم،

    (متضاد) داد، عدل
فرهنگ معین

بیداد در فرهنگ معین

  • [په.] (اِ.) ستم، ظلم.
لغت نامه دهخدا

بیداد در لغت نامه دهخدا

  • بیداد. (اِ مرکب) ظلم و ستم. (برهان) (انجمن آرا). تعدی و ظلم. (ناظم الاطباء). ظلم و ستم مرکب از بی و داد و بدین معنی با لفظکردن و کشیدن و شستن مستعمل است. (آنندراج). ظلم. (شرفنامه ٔ منیری). جور. بمعنی ظلم و ستم، اگرچه قیاس میخواهد که بمعنی ظالم باشد و بهار عجم نوشته که بیداد بمعنی ظلم و ستم مرکب از: بید و لفظ «اد» که کلمه ٔ نسبت است و چون درخت بید بار ندارد لهذا ظلم را که عمل بیفایده است به درخت بید منسوب و مشابه کرده بیداد نام کردند. توضیح بیشتر ...
  • بیداد. (اِخ) نام شهری است از ترکستان و پادشاه آن شهر کافور نام جادویی بوده آدمیخوار. رستم او را گرفت و کشت و آن شهر را مفتوح ساخت. (برهان) (آنندراج). نام شهری در ترکستان. (ناظم الاطباء). نام شهری بود از ترکستان و حصاری بود محکم که کافور نامی جادوی بدخوی آدمی خوار مردم آزاردر آن مستولی بود و رستم زال بدانجا رسیده او را گرفته کشت و شهر و قلعه را مفتوح ساخت. (انجمن آرا):
    دژی بود، از مردم آباد بود
    کجا نام آن شهر بیداد بود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بیداد در فرهنگ عمید

  • ستم، ظلم، تعدی،
    (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه همایون،
    (اسم، صفت) [قدیمی] = بیدادگر: رها کن ظلم و عدل‌وداد بگزین / که باشد بی‌گمان بیداد، بی‌دین (ناصرخسرو: لغت‌نامه: بی‌داد)،
    * بیداد کردن: (مصدر لازم) ظلم کردن، ستم کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بیداد در فارسی به انگلیسی

  • Despotism, Iniquity, Injustice, Tyranny
فارسی به عربی

بیداد در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بیداد در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید