معنی بیتوته کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیتوته کردن

شب‌زنده‌داری کردن، شب نخفتن،
(متضاد) خفتن، شب دور از خانه به سر بردن، بیدار ماندن


بیتوته

تهجد، شب‌بیداری، شب‌زنده‌داری، مبیت، مساهرت، اتراق، اقامت‌موقت، توقف شبانه

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

بیتوته کردن

(مصدر) شب ماندن در جایی، شب زنده داری کردن شب نخوابیدن تا صبح بیداربودن.


بیتوته

شب ماندن در جائی


کردن

ترتیب دادن، درست کردن

فرهنگ معین

بیتوته کردن

شب در جایی ماندن، تا صبح بیدار بودن. [خوانش: (~. کَ دَ) [فا - ع.] (مص ل.)]


بیتوته

(مص ل.) شب ماندن در جایی، شب زنده - داری، (اِمص.) شب ماندگی. [خوانش: (بَ تَ یا بِ تِ) [ع. بیتوته]]

فارسی به عربی

حل جدول

بیتوته کردن

شب زنده داری، اقامت


بیتوته

شب در جایى ماندن

سکونت موقت

فرهنگ عمید

بیتوته

شب را در جایی به‌سر بردن،

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی آزاد

بیت، بیتوته

بَیت، بَیتٌوتَه، (باتَ، بَیاتٌ یا یَبِیتٌ) شب در محلی ماندن، شب را گذرانیدن، شبی گذشتن،

معادل ابجد

بیتوته کردن

1097

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری