معنی بی توجه
لغت نامه دهخدا
توجه. [ت َ وَج ْ ج ُه ْ] (ع مص) روی فرا چیزی کردن. (تاج المصادر بیهقی). روی نهادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). روی آوردن، یقال: توجهت نحوک و الیک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). رو بسوی چیزی یا به کسی آوردن (غیاث اللغات). روی آوردن و قصد کردن بسوی چیزی یا کسی. (از اقرب الموارد). و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). || شکست خوردن. || روی گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).یقال: توجه الشیخ، ای ولی و کبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و فی المثل: احمق ما یتوجه، ای لایحسن ان یأتی الغائط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِمص) اراده و میل و آرزو و نگاه و نظر مرحمت و روی آوردگی و لطف و مهربانی و ملاطفت و شفقت و نوازش. || تدبیر و تأمل و اندیشه. (ناظم الاطباء).
- توجه خاص، نظر مرحمت و برگردانیدن روی بجانب خدای. (ناظم الاطباء).
- توجه نیازآمیز، عبادت با خضوع و خشوع. (ناظم الاطباء).
توجه داشتن
توجه داشتن. [ت َ وَج ْ ج ُه ْ ت َ] (مص مرکب) دقت داشتن. زیر نظر داشتن. مراقب بودن. || نگاه و نظر مرحمت به کسی یا چیزی داشتن. رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.
توجه کردن
توجه کردن. [ت َ وَج ْ ج ُه ْ ک َ دَ] (مص مرکب) توجه نمودن. دقت کردن. روی کردن به چیزی. مراقبت کردن. || نظر مرحمت بکسی داشتن. ملاطفت و مهربانی کردن بکسی. ابراز علاقه کردن بکسی. رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.
توجه نمودن
توجه نمودن. [ت َ وَج ْ ج ُه ْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) ملاطفت کردن. نوازش نمودن. (ناظم الاطباء). توجه کردن. || روی نهادن به... روی کردن به... روی بسوی چیزی یا کسی کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
Absent, Forgetful, Offhand, Heedless, Inadvertent, Inattentive, Insensible, Unawares, Unconcerned, Unguarded, Unmindful
فارسی به عربی
فرهنگ معین
روی کردن، روی گردانیدن به سوی چیزی. [خوانش: (تَ وَ جُّ) [ع.] (مص ل.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش، پرستاری، تیمار، دلسوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت، اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع، پروا، تمایل، میل، نگهداری، روی کردن، روی آوردن، تیمار داشتن، غمخواری
فرهنگ عمید
رو کردن، روی آوردن، رو گرداندن به طرف چیزی،
فرهنگ فارسی هوشیار
روی نهادن، روی آوردن
فرهنگ فارسی آزاد
تَوَجُّه، رفتن (بسمتی)، روی آوردن، بسوی کسی رفتن، مُتواری شدن (لشکر)،
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
426