معنی بوکشیدن
فرهنگ معین
بوی چیزی را استشمام کردن، پی به مطلبی بردن. [خوانش: (کِ دَ) (مص م.)]
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Snuff
فارسی به عربی
رائحه
فرانسوی به فارسی
بو , عطر , ردشکار , سراغ , سررشته , پی , رایحه , خوشبویی , ادراک , بوکشیدن.
سوئدی به فارسی
بو، عطر، ردشکار، سراغ، سررشته، پی، رایحه، خوشبویی، ادراک، بوکشیدن،
r cka lng n sa t
بوکشیدن، جستجو کردن، کش رفتن، عطسه، زفیر، گوشه وکنایه،
sniffa
بینی گرفتن، فن فن کردن، اب بینی را بالا کشیدن، بوکشیدن، موس موس کردن، استشمام کردن،
اسپانیایی به فارسی
عطر، بوی خوش، معطر کردن، بو، عطر، ردشکار، سراغ، سررشته، پی، رایحه، خوشبویی، ادراک، بوکشیدن.
معادل ابجد
392