معنی بوسه زدن

بوسه زدن
معادل ابجد

بوسه زدن در معادل ابجد

بوسه زدن
  • 134
حل جدول

بوسه زدن در حل جدول

لغت نامه دهخدا

بوسه زدن در لغت نامه دهخدا

  • بوسه زدن. [س َ / س ِ زَ دَ] (مص مرکب) بوسیدن. ماچ کردن. (فرهنگ فارسی معین). بوسیدن. (ناظم الاطباء):
    از لبت یک بوسه نتوان زد به تیر
    کز سر کین تیر مژگان میزنی.
    عطار.
    اگر بوسه بر خاک مردان زنی
    بمردی که پیش آیدت روشنی.
    سعدی.
    ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
    بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس.
    حافظ.
    - از دور بوسه زدن، کنایه از نهایت ادب و تعظیم. (غیاث). مبالغه در ادب و تعظیم. (آنندراج):
    روی نگار در نظرم جلوه مینمود
    وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

بوسه زدن در فرهنگ فارسی هوشیار

واژه پیشنهادی

بوسه زدن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید