معنی بهجت

لغت نامه دهخدا

بهجت

بهجت. [ب َ ج َ] (ع اِمص) شادمانی و تازگی. (غیاث) (آنندراج). سرور و شادی و شادمانی. (ناظم الاطباء): آن ولایات دیگر بار ببهجت ملک و روای سلطنت او آراسته گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 301). || (مص) شادمان شدن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بهجه شود. || (اِمص) زیبایی و خوبی. (غیاث) (آنندراج). خوبی دیدار. زیبایی. (فرهنگ فارسی معین): یکی از متعلمان کمال بهجتی داشت و طیب لهجتی. (گلستان). آفتاب رحمت قمرسریر کیوان منزلت مشتری خمیر ناهیدبهجت. (حبیب السیر). || شوق. (ناظم الاطباء).
- پربهجت، با شادمانی زیاد و سرور بسیار. (از ناظم الاطباء).


بهجت فزا

بهجت فزا. [ب َ ج َ ف َ] (نف مرکب) بهجت افزا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بهجت افزا شود.


بهجت افزا

بهجت افزا. [ب َ ج َ اَ] (نف مرکب) افزاینده ٔ شادمانی. زیاده کننده ٔ سرور. (از فرهنگ فارسی معین).


بهجت آیات

بهجت آیات. [ب َ ج َ] (ص مرکب) خجسته. (ناظم الاطباء). خجسته. فرخنده. (فرهنگ فارسی معین). || سعادتمند. || شادمان. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء).


بهجت آباد

بهجت آباد. [ب ِ ج َ] (اِخ) از محلات مشهور تهران در طرف شمال. || از قنوات مشهور تهران بوده است. (از جغرافیای سیاسی کیهان).

بهجت آباد. [ب ِ ج َ] (اِخ) دهی از دهستان کشکوئیه است که در شهرستان رفسنجان واقع است و دارای 229 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

بهجت آباد. [ب ِ ج َ] (اِخ) دهی جزء دهستان فشگل دره است که در بخش آبیک شهرستان قزوین واقع است و دارای 160 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

فارسی به انگلیسی

بهجت‌

Beatitude

فرهنگ معین

بهجت

(مص ل.) شادمان شدن، (اِمص.) زیبایی، سرور، شادی. [خوانش: (بِ یا بَ جَ) [ع. بهجه]]

حل جدول

بهجت

تخلص ایرج میرزا

تخلص سابق شهریار

مترادف و متضاد زبان فارسی

بهجت

ابتهاج، خوشی، سرور، شادمانی، نشاط، شادی، مسرت،
(متضاد) اندوه، غم

فرهنگ فارسی هوشیار

بهجت

شادمانی، شادی

فرهنگ عمید

بهجت افزا

افزایندۀ بهجت، افزایندۀ سُرور و شادمانی،


بهجت

شادمانی، سُرور،
خرمی، شادابی،
خوبی،
تازگی،

نام های ایرانی

بهجت

دخترانه، شادمانی

معادل ابجد

بهجت

410

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری