معنی بنیاد

بنیاد
معادل ابجد

بنیاد در معادل ابجد

بنیاد
  • 67
حل جدول

بنیاد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بنیاد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بن، بیخ، پایه، ته، اصل، ریشه، بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده، اساس، قاعده، مبنا، سازمان، موسسه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

بنیاد در فرهنگ معین

  • شالوده، اساس، بیخ، پایه. [خوانش: (بُ) [په.] (اِمر.)]
  • برانداختن (~. بَ رَ تَ) (مص م.) خراب کردن، منهدم کردن.
لغت نامه دهخدا

بنیاد در لغت نامه دهخدا

  • بنیاد. [ب ُ] (اِ مرکب) پهلوی «بون دات » پارسی باستان «بونه داتی » (در بن قرارداده). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مرکب است از «بن » بمعنی پایان و «یاد»، به معنی اساس، که کلمه ٔ نسبت است. (از آنندراج). بنلاد و بنیان. (ناظم الاطباء). اصل. (ترجمان القرآن). قاعده. (زمخشری). عنصر. (بحرالجواهر). بیخ. پایه. اصل. ریشه. (فرهنگ فارسی معین):
    مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
    شگفت گونه لکن قوی و بابنیاد.
    کسایی.
    نسازیم از آن رنج بنیاد گنج
    نبندیم دل در سرای سپنج. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بنیاد در فرهنگ عمید

  • بیخ، پایه، اصل، شالوده،
    پی دیوار،
    * بنیاد کردن: (مصدر متعدی)
    بنا کردن،
    شالوده ریختن،
    آغاز کردن، دست به کاری زدن،
    * بنیاد نهادن: (مصدر متعدی)
    شالوده ریختن،
    بنا کردن،
    آغاز کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بنیاد در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بنیاد در فارسی به عربی

  • جزر، قاعده، معهد، موسسه
فرهنگ فارسی هوشیار

بنیاد در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

بنیاد در فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

بنیاد در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید