معنی بندی

بندی
معادل ابجد

بندی در معادل ابجد

بندی
  • 66
حل جدول

بندی در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بندی در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اسیر، بازداشت، دربند، زندانی، محبوس،

    (متضاد) آزاد، دربند
فرهنگ معین

بندی در فرهنگ معین

  • اسیر، گرفتار، زندانی، جمع بندیان. [خوانش: (بَ) (ص نسب.)]
لغت نامه دهخدا

بندی در لغت نامه دهخدا

  • بندی. [ب َ] (ص نسبی) اسیر. گرفتار. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ فارسی معین). اسیر و گرفتار. ج، بندیان. (ناظم الاطباء). اسیر. (ترجمان القرآن). زندانی. ج، بندیان. (فرهنگ فارسی معین). محبوس. مسجون. مغلول:
    بندیان داشت بی زوار و پناه
    برد با خویشتن بجمله براه.
    عنصری.
    برفتن همچو بندی لنگ از آنی
    که بند ایزدی بسته ست رانت.
    ناصرخسرو.
    تو بیچاره غلط کردی ره در
    نجست از بندیان کس جز تو فریاد.
    ناصرخسرو.
    بدست اندرش بندی ناتوان
    ز من در غم عشق نالنده تر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بندی در فرهنگ عمید

  • گرفتار، اسیر، زندانی،
گویش مازندرانی

بندی در گویش مازندرانی

  • شاخه ی منعطف و نازکی که برای بستن دسته ی سرشاخه ها و گیاهان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

بندی در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید