معنی بندگان
لغت نامه دهخدا
بندگان. [ب َ دَ / دِ] (اِ) جمع بنده:
خدای را نستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش بسود.
رودکی.
بندگان گناه کنند و خداوندان درگذرند. (تاریخ بیهقی). وبدست بندگان جز سعی و جهدی به اخلاص نباشد. (کلیله ودمنه).
بندگان را که از قدر حذر است
آن نه زیشان که آن هم از قدر است.
سنایی.
رجوع به بنده شود.
کهریزک بندگان
کهریزک بندگان. [ک َ زَ ب َ دِ] (اِخ) دهی از دهستان بهنام سوخته است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 448 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع بنده. بنده ها، در خطاب شفاهی و کتبی به شاه: (بندگان اعلی حضرت همایونی. ) گویند و نویسند. یا بندگان اشرف. در خطاب به شاه و امیر بکار برده میشده.
جزب
بهره ونصیب بندگان بندگان
رب العباد
پروردگار بندگان
راعی العباد
نگهبان بندگان خدا شبان گوسپندان نگهبان بندگان (خدا) شبان بندگان، پادشاه توضیح قس کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته.
حل جدول
واژه پیشنهادی
ممالیک
آفریده شدگان-مخلوقات-ابرار
خلایق
کدامیک از سورههای قرآن «به زبان بندگان» نازل شده است؟
حمد
فرهنگ عمید
پروردگار بندگان، خدایتعالی،
نام های ایرانی
پسرانه، بندگان خداوند
انگلیسی به فارسی
در خور بندگان
معادل ابجد
127