معنی بندر بوشهر
لغت نامه دهخدا
بندر بوشهر. [ب َ دَ رِ ش ِ] (اِخ) از بنادر خلیج فارس. رجوع به بوشهر شود.
بوشهر
بوشهر. [ش ِ] (اِخ) شهر بوشهر. مرکز شهرستان بوشهر است که در انتهای شمال باختری شبه جزیره ٔ بوشهر واقع شده است. محل اولیه ٔ شهر مزبور در 12کیلومتری محل فعلی و نام آن ری شهر بوده که در زمان نادرشاه از لحاظ مناسب بودن محل برای بندرگاه و ساختمان شهر، محل فعلی انتخاب گردیده و در زمان کریم خان زند توسعه یافته است. قبل از احداث بندر شاپور و کشیده شدن خطآهن سرتاسری، این بندر از لحاظ نظامی و اقتصادی دردرجه ٔ اول اهمیت بوده و حالیه بصورت بندر درجه ٔ دوم درآمده است. فاصله ٔ این شهر تا شیراز 295 و تا بندرلنگه در حدود 600 کیلومتر است. عمق دریا در اطراف این بندر، کم میباشد و بهمین علت کشتی های بزرگ جنگی وتجارتی، قادر به پهلو گرفتن در بندرگاه شهر نیستند و ناگزیرند بفاصله ٔ 6 الی 8 کیلومتری بندرگاه لنگر بیندازند. آب مشروب شهر از باران و یک رشته قنات که بوسیله ٔ لوله وارد شهر میشود، تأمین میگردد. سکنه ٔ شهر 30542 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بوشهر. [ش ِ] (اِخ) شهرستان بوشهر یکی از شهرستان های هشتگانه ٔ استان هفتم است که از جنوب و باختر به خلیج فارس و از خاور به شهرستان لار و فیروزآباد و از شمال خاوری به شهرستان کازرون محدود میشود. ارتفاعات معروف این ناحیه عبارتند از: قله ٔ کلات بوریال در ناحیه جنوبی تنگستان (به ارتفاع 830 متر)، قله ٔ دررنگ درناحیه ٔ کنگان کو، کجور (به ارتفاع 1603 متر)، کوه بزیر در خاور برازجان (به ارتفاع 1420 متر) و کوه کنیگان در همان ناحیه (به ارتفاع 2600 متر) و کوه سیاه در صحرای دشت پسنگ (به ارتفاع 1500 متر). از رودخانه های مهم این شهرستان میتوان رود مند، رود حله، رود شور و رود اهرم را نام برد. این شهرستان از هفت بخش: بخش مرکزی، برازجان، اهرم، خورموج، کنگان، دیلم، گناوه تشکیل یافته و کلاً دارای 633 قریه و قصبه و 221000تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بندر
بندر. [ب َ دَ] (اِخ) نام شهری است در غرجه. (فرهنگ اسدی):
بسی خسرو نامور پیش از او
شدستند زی بندر و ساربان.
دیباجی (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 161).
بندر. [ب َ دَ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چنانکه در فارس زیاده از بیست بندر بر لب دریا است و اصل آن بُندَر است که بار و بنه در آنجا نهند و اسکله گویند و اسکله ترکی است و بمعنی معبر بحر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج). لنگرگاه کشتی از کناره ٔ دریا که کاروان و تجار در آن بسیار آیند و روند و کشتی مال التجاره ها بدان جا آرند و از آنجا برند. ج، بنادر. (یادداشت بخط مؤلف). محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه ٔ دریایی است، و آن معمولاً شامل انبارها و جرثقیلهاو وسایل فنی دیگر نیز هست. شهر ساحلی، بندرگاه. توضیح: این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن «بنادر» آید. (فرهنگ فارسی معین): روزی بتماشا بیرون رفته بود نزدیک آن بندر رسید. (قصص الانبیاء ص 177).
بندر ریگ
بندر ریگ. [ب َ دَ رِ] (اِخ) بندر و قصبه ٔ مرکزی دهستان حیات داوداست که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است. و 2642 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بندر دیر
بندر دیر. [ب َ دَ رِ دَی ْ ی ِ] (اِخ) بندر مرکزی دهستان دیر بخش خورموج است که در شهرستان بوشهر واقع است. و 906 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتیهای کوچک مناسب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
حل جدول
گناوه
بندر استان بوشهر
دیلم
کنگان
بوشهر
مرکز استان بوشهر
شهر بوشهر
آباد ، آبپخش ، آبدان ، امام ، حسن ، انارستان ، اَهرم ، بادوله ، برازجان ، بُردخون ، بَردستان ، بوشهر ، بندر ، دَیِّر ، بندر ، دیلم ، بندر ، ریگ ، بندر ، سیراف ، بندر ، کنگان ، بندر ، گناوه ، بنک ، بوشکان ، تنگ ، ارم ، جَم ، چُغادَک ، خارگ ، خورموج ، دالکی ، دِلوار ، دوراهک ، ریز ، سعدآباد ، شبانکاره ، شُنبه ، عالیشهر ، بندر ، عسلویه ، کاکی ، کلمه ، نخل ، تقی ، وحدتیه
فرهنگ عمید
فرهنگ واژههای فارسی سره
مردمان بوشهر
معادل ابجد
769