معنی بقیع
لغت نامه دهخدا
بقیع. [ب َ] (ع اِ) موضعی که در آن بیخ هر درخت باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج):
کدامین ربع را بینی ربیعی
کز آن بقعه برون ناید بقیعی.
نظامی.
- ابن بقیع، سگ، یقال: تقاد فابما ابقی ابن بقیع؛ ای بالجیفه لان الکلب یبقیها، یرید حطام الدنیا. (از اقرب الموارد).
بقیع. [ب ُ ق َ] (اِخ) موضعی است مر بنی عقیل را و آبی مر بنی عجل را. (منتهی الارب).
بقیع. [ب َ] (اِخ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سر ولایت شهرستان نیشابور واقع است و 670 تن سکنه دارد. آب از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بقیع. [ب َ] (اِخ) نام قبرستان مقدس مدینه ٔ منوره. (فرهنگ نظام). مقبره ٔ مدینه که بقیع خوانند در شرقی شهر است و در اوقبور ابراهیم بن رسول (ص) و بنات مصطفی (ص) و عثمان بن عفان و امیرالمؤمنین حسن و عباس بن عبدالمطلب قرار دارد و امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق صلوات اﷲ علیهم اجمعین در آنجا مدفونند و اکثرصحابه ٔ عظام رضی اﷲ عنهم آنجا آسوده اند... (از نزههالقلوب چ 1331 هَ. ق. لیدن ص 14). و رجوع به ابن بطوطه و تاریخ گزیده و شدالازار و تاریخ عصر حافظ ج 1 و عیون الاخبار ج 3 و عقدالفرید ج 2، 3، 4، 5 و تاریخ اسلام و النقض و غزالی نامه و الموشح و مجمل التواریخ و القصص و حبیب السیر و ضحی الاسلام ج ت و معجم البلدان شود.
ابن بقیع
ابن بقیع. [اِ ن ُ ب ُ ق َ] (ع اِ مرکب) سگ. (المزهر).
فرهنگ فارسی آزاد
بَقیع، مکان وسیع و پٌر درخت، نام قبرستان مشهور مدینه،
فرهنگ معین
جایی که در آن درختان گوناگون باشد، نام گورستانی در مدینه که آرامگاه بسیاری از نزدیکان پیامبر در آنجاست. [خوانش: (بَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
جایی که در آن درختان گوناگون باشد،
حل جدول
گورستان معروف مدینه
قبرستان معروفی در مدینه
قبرستانی در مدینه
بقیع
قبرستان معروفی در مدینه
بقیع
گورستان معروف مدینه
بقیع
فرهنگ فارسی هوشیار
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
اطلاعات عمومی
معادل ابجد
182