معنی بصیرت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بینش، بینایی، روشن بینی، دانایی، جمع بصایر. [خوانش: (بَ رَ) [ع. بصیره] (اِ.)]
فرهنگ عمید
بینش، بینایی،
[مجاز] دانایی،
[مجاز] زیرکی،
(اسم) [مجاز] عقل،
(اسم) [مجاز] شاهد، حجت،
حل جدول
بینش
فرهنگ واژههای فارسی سره
بینش، بینشمندی
کلمات بیگانه به فارسی
بینش
مترادف و متضاد زبان فارسی
آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشنبینی، زیرکی، عاقبتبینی، مالاندیشی، نهانبینی، هوشیاری
فارسی به انگلیسی
Clairvoyance, Consciousness, Discernment, Dope, Insight, Judgment, Sapience, Vision
فارسی به ترکی
basîret
فارسی به عربی
بصیره، تقدیر، حدس، رویه، قراءه البخه، معرفه
فرهنگ فارسی هوشیار
دانائی، زیرکی، هوشیاری
فرهنگ فارسی آزاد
بَصِیرت، بینائی، بینش، دانائی، زیرکی، روشن بینی (جمع: بَصائِر)،
فارسی به آلمانی
Wissen [noun]
معادل ابجد
702