معنی بشره

بشره
معادل ابجد

بشره در معادل ابجد

بشره
  • 507
حل جدول

بشره در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بشره در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پوست، جلد، غشا، چهره، رخ، روی، صورت
فرهنگ معین

بشره در فرهنگ معین

  • بیرونی ترین بخش پوست گیاهان، بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان. [خوانش: (بَ شَ رِ) [ع. بشره] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

بشره در لغت نامه دهخدا

  • بشره. [ب َ ش َ رَ / رِ] (از ع، اِ) روی پوست آدمی و جز آن. (ناظم الاطباء). ظاهر پوست آدمی. (غیاث). ظاهر پوست مردم. (مهذب الاسماء) (دزی ج 1ص 88). بیرون پوست مردم و آنچه ظاهر شده باشد. (مؤید الفضلاء). ظاهر پوست آدمی و حیوانات. (آنندراج). ظاهر جلد انسان. (المرصع). || قشر بیرونی پوست. و قشر درونی را ادمه گویند. (ناظم الاطباء). بیرون پوست. (السامی فی الاسامی). در تداول تشریح چنانکه میرزا علی آرد: بشره مرکب از دو طبقه است یکی سطحی که بشره ٔ حقیقی است و دیگری غائر که جسم مخاطی مالپیکی است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بشره در فرهنگ عمید

  • ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان،

    روی، چهره،
فارسی به انگلیسی

بشره در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بشره در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بشره در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
فرهنگ فارسی آزاد

بشره در فرهنگ فارسی آزاد

  • بَشَرَه، قسمت سطحی و خارجی پوست (جمع: بَشَر)،
فارسی به آلمانی

بشره در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه