معنی بسیم

بسیم
معادل ابجد

بسیم در معادل ابجد

بسیم
  • 112
حل جدول

بسیم در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بسیم در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • خرم، خوشحال، خندان، خوشرو، شادمان، گشاده‌رو، مسرور
فرهنگ معین

بسیم در فرهنگ معین

  • (بَ) [ع.] (ص.) خوشرو، خندان.
لغت نامه دهخدا

بسیم در لغت نامه دهخدا

  • بسیم. [ب َ] (اِ) به زبان زند و پازند خوش مزه و خوش لذت را گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش بسیم. پهلوی: بسوم. خوش. «بونکر ص 103». بِسیم، خوش. «یوستی، بندهش ص 88». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || برخی بسیم را بمعنی خندان گرفته اند و بعضی گفته اند این کلمه در عربی استعمال نشده و آن را به «نسیم » در گلستان تصحیح کرده اند ولی چنانکه گذشت این کلمه در السنه ٔ سامی سابقه دارد. (از حاشیه برهان قاطع چ معین). توضیح بیشتر ...
  • بسیم. [] (اِ) در تونس، نوعی نخود. (دزی ج 1 ص 87). رجوع به بسیل و بسیله شود. توضیح بیشتر ...
  • بسیم. [ب ُ س َ] (ع اِ) بُسَین. رجوع به بسین، و دزی ج 1 ص 87 شود. توضیح بیشتر ...
  • بسیم. [ب َ] (اِخ) ابراهیم افندی. منشی اول هیئت رئیسه جامع احمدی بود. او راست: ادب اللغه و ملکهالذوق، سخنرانیی که وی در باشگاه کارمندان اسکندریه ایراد کرد و بسال 1328 هَ. ق. در 48 ص در مطبعه ٔ وطنیه ٔ اسکندریه چاپ گردید. (از معجم المطبوعات ستون 565). توضیح بیشتر ...
  • بسیم. [ب َ] (اِخ) صالح افندی از شعرای متأخر عثمانی و از مردم اسلامبول و از خواجگان بود و بسال 1243 هَ. ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). توضیح بیشتر ...
  • بسیم. [ب َ] (اِخ) محمد افندی از شعرای متأخر عثمانی و از موالی بود و بسال 1243 هَ. ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بسیم در فرهنگ عمید

  • خنده‌رو، خندان، گشاده‌رو،

    خوش،

    خوشمزه، لذیذ،
نام های ایرانی

بسیم در نام های ایرانی

  • پسرانه، خوشحال، شادمان و خندان
فرهنگ فارسی هوشیار

بسیم در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

بسیم در فرهنگ فارسی آزاد

  • بَسِیم، خنده رو، خندان، گشاده رو (در عربی بَسّام می‌گویند)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید