معنی بستر

بستر
معادل ابجد

بستر در معادل ابجد

بستر
  • 662
حل جدول

بستر در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بستر در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • تختخواب، تشک، خوابگاه، دواج، رخت‌خواب، فراش، قشر، لایه، مجرای رودخانه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

بستر در فرهنگ معین

  • تُشک، جای خواب، پهنه، ساحت، زمینه و امکان برای کاری، پهنه ای که آب بر آن جریان دارد. [خوانش: (بِ تَ) [په. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

بستر در لغت نامه دهخدا

  • بستر. [ب ِ / ب َ ت َ] (اِ) پهلوی، ویسترک. «تاوادیا 166:2»همریشه ٔ گستر. «اسفا 1:2 ص 171». جامه ٔ خواب گسترانیده. رختخواب. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). جامه ٔ خواب گسترانیده. (ناظم الاطباء). رختخواب و فراش. (فرهنگ نظام). آنچه گسترانند برای خوابیدن و به عربی فراش گویند. (سروری). رخت خواب و گاهی مضاف میشود بطرف خواب و آسایش و آرام و راحت و آسودگی و با لفظ افکندن و انداختن مستعمل است. (از آنندراج). تشک. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بستر در فرهنگ عمید

  • رختخواب گسترده‌شده، تشک، توشک،
    * بستر رود: جایی که رود از آن می‌گذرد، رودخانه،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بستر در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بستر در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بستر در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

بستر در فارسی به آلمانی

  • Bett (n), Lager (n), Unterlage (n)
واژه پیشنهادی

بستر در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید