معنی بزماورد

بزماورد
معادل ابجد

بزماورد در معادل ابجد

بزماورد
  • 260
حل جدول

بزماورد در حل جدول

فرهنگ معین

بزماورد در فرهنگ معین

  • (بَ وَ) [په.] (اِ.) غذای حاضری، ساندویچ.
لغت نامه دهخدا

بزماورد در لغت نامه دهخدا

  • بزماورد. [ب َ وَ] (اِ مرکب) گوشت پخته و تره و خاگینه باشد که در نان تنک پیچند و مانندنواله سازند و با کارد پاره پاره کنند و خورند. و بجای حرف ثانی، رای بی نقطه هم بنظر آمده است. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (برهان) (از مجمعالفرس) (از شعوری) (ناظم الاطباء). مهنا. مُیسّر. (مهذب الاسماء). در پهلوی «بَژْماوُرْت »، بنابراین برماورد با دو راء غلط است. و معرب آن زُمّاوَرْد است. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). بخراسان آنرا نواله گویند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بزماورد در فرهنگ عمید

  • خوراکی مرکب از گوشت یا تخم‌مرغ پخته که لای نان می‌پیچیدند،
فارسی به انگلیسی

بزماورد در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

بزماورد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) گوشت پخته و سبزی و تخم مرغ پخته است که درنان پیچند و با کارد قطعه قطعه کرده و خورند. گوشت پخته و تره و خاگینه باشد که در نان تنک پیچند و مانند نواله سازند و با کارد پاره پاره کنند و خورند لقمه القاضی قاضی ساندویچ. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید