معنی بزبیاری

لغت نامه دهخدا

بزبیاری

بزبیاری. [ب ُ] (حامص مرکب) بد آوردن در قمار. رجوع به بز آوردن شود.

حل جدول

بزبیاری

کنایه از بدشانی

کنایه از بدشانسی


کنایه از بدشانسی و بد اقبالی

بزبیاری


کنایه از بدشانسی و بداقبالی

بزبیاری


کنایه از بدشانی

بزبیاری


کنایه از بدشانسی

بزبیاری


کنایه از بداقبالی

بزبیاری


کنایه از بد طالع

بزبیاری، بدبیاری، برگشته اختر، طالع نحس، طالع نگون، بخت نامیمون : طالع بد بود و بداختر شدم نامزد کوی قلندر شدم.

فرهنگ فارسی هوشیار

بد شانسی آوردن

بزبیاری (گویش گیلکی)


خیط شدن

بزبیاری (مصدر) بور شدن شرمنده شدن.

معادل ابجد

بزبیاری

232

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری