معنی برگشت دادن

لغت نامه دهخدا

برگشت دادن

برگشت دادن. [ب َ گ َ دَ] (مص مرکب) برگرداندن. بازگرداندن. پس دادن. اعاده. ارجاع. عودت دادن. و رجوع به برگشت شود.


برگشت

برگشت. [ب َ گ َ / گ ُ] (اِ) گیاهی که مانند موی آویزان و آشفته می روید. (ناظم الاطباء).

برگشت. [ب َگ َ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) بازگشت. رجعت. (ناظم الاطباء). رجوع. مراجعت. انقلاب. (یادداشت دهخدا).
- برگشت کار، ادبار: این اتفاق علامت برگشت کار است. (یادداشت دهخدا).
|| (اِ مرکب) آنچه از جمع حساب برگردانند. (ناظم الاطباء). آنچه از حساب برگردانند. (فرهنگ فارسی معین). || (اصطلاح موسیقی) دو خط کوچک عمودی موازی یکدیگر است که با دو نقطه همراه می باشد. غالباً دو علامت برگشت استعمال کنند و بین آن دو جمله ٔ موسیقی را می نویسند. دو نقطه ٔ علامت اول سمت راست و نقطه های علامت دوم سمت چپ گذارده میشود. برگشت موقعی استعمال میشود که بخواهند یکی از جمله های موسیقی را تکرار کنند. (فرهنگ فارسی معین).


برگشت پذیر

برگشت پذیر. [ب َ گ َ پ َ] (نف مرکب) برگشت پذیرنده. آنچه ممکن است برگشت کند. اعاده پذیر. ارجاع پذیر: اعتبار برگشت پذیر.


بی برگشت

بی برگشت. [بی ب َ گ َ] (ص مرکب) که نتوان آنرا بازگشت داد. که نتوان برگرداند.
- اعتبار بی برگشت، اعتباری است که نمیتوان آنرا برگرداند. اعتبار غیرقابل فسخ. (فرهنگستان).

فارسی به انگلیسی

حل جدول

فرهنگ عمید

برگشت

بازگشت، رجوع، رجعت،
(اسم) (حسابداری) آنچه از حساب برمی‌گردانند،

فرهنگ فارسی هوشیار

برگشت

رجعت، انقلاب، بازگشت

فارسی به ایتالیایی

برگشت

ritorno

rientro

فارسی به آلمانی

برگشت

Die [noun], Ru.cken, Rücken (m), Rueckenlage, Unterstützen, Wieder, Zuru.ck, Zurück

فرهنگ معین

برگشت

بازگشت، رجعت، آن چه از حساب برگردانند. [خوانش: (بَ گَ) (مص مر. اِمص.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

برگشت

بازآیی، بازگشت، رجعت، عود، عودت، مراجعت، عدول، معطوف

فارسی به عربی

برگشت

انعکاس، تقلب، خطا، ظهر، اِرْتِکاس

واژه پیشنهادی

برگشت

اعاده

معادل ابجد

برگشت دادن

981

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری