معنی برقرار

برقرار
معادل ابجد

برقرار در معادل ابجد

برقرار
  • 703
حل جدول

برقرار در حل جدول

  • استوار، پابرجا
مترادف و متضاد زبان فارسی

برقرار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • استوار، پابرجا، پایدار، ثابت،
    (متضاد) ناپایدار، نااستوار، جاوید، مدام،
    (متضاد) زودگذر، مستقر، معین، مقرر. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

برقرار در لغت نامه دهخدا

  • برقرار. [ب َ ق َ] (ص مرکب، ق مرکب) ثابت و برجای. (آنندراج). مستقر. باقی. ثابت و محکم و برجای. (ناظم الاطباء). بطور ثابت و منصوب. (ناظم الاطباء): بازرگان گفت جواهر برقرار است. (کلیله و دمنه). شنیدم که اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند، پس از چند روز چون مودت معهود برقرار ندید گفت. (گلستان سعدی).
    - برقرار بودن، ثابت بودن. مستقر بودن. پایدار بودن. قائم و مستحکم بودن. (ناظم الاطباء): در شهر فعلاً آرامش برقرار است: چندانکه میخوردند تمام نمیشد چون بامداد میشدی همچنان برقرار خود بودی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

برقرار در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

  • استوار، پایدار، برپا، برپا
کلمات بیگانه به فارسی

برقرار در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

برقرار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

برقرار در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

برقرار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ثابت، مستقر، باقی، استوار
واژه پیشنهادی

برقرار در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید