معنی برقرار
لغت نامه دهخدا
حل جدول
استوار، پابرجا
فرهنگ واژههای فارسی سره
استوار، پایدار، برپا، برپا
کلمات بیگانه به فارسی
پایدار - استوار - برپا
مترادف و متضاد زبان فارسی
استوار، پابرجا، پایدار، ثابت،
(متضاد) ناپایدار، نااستوار، جاوید، مدام،
(متضاد) زودگذر، مستقر، معین، مقرر
فارسی به انگلیسی
Abiding
فارسی به عربی
علی
فرهنگ فارسی هوشیار
ثابت، مستقر، باقی، استوار
واژه پیشنهادی
دایر
معادل ابجد
703