معنی برزه گر
لغت نامه دهخدا
برزه گر. [ب َ زَ / زِ گ َ] (ص مرکب) برزیگر و زراعت کننده. (برهان) (آنندراج). برزگر. رجوع به برزگر شود.
برزه
برزه. [ب َ زَ] (اِ) (از: برز بمعنی زراعت + هَ، پسوند نسبت) شاخ درخت. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج):
مکن بیش جهد و مزن آتشی
که در برزه ٔ تر نخواهد گرفت.
نزاری.
|| ماله. (شرفنامه ٔ منیری). || گاو زراعت و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. (انجمن آرا) (آنندراج).
رجوع به برزه گاو شود.
برزه. [ب َ زَ] (اِخ) نام شهری به آذربایجان. (معجم البلدان).
برزه. [ب ُ زَ / زِ] (ع اِ) سرا بالای کوه. (منتهی الارب).
برزه. [ب َ زُ] (اِخ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه. سکنه ٔ آن 300 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
برزه. [ب َ زَ / زِ] (اِخ) قریه ای است به بیهق [سبزوار] و بَرْزَهی منسوب است بدان. (از منتهی الارب) (تاریخ بیهق ص 211).
هوار برزه
هوار برزه. [هََ رِ ب َ زَ / زِ] (اِخ) رجوع به هواره برزه شود.
برزه کار
برزه کار. [ب َ زَ / زِ] (ص مرکب) برزیگر. برزگر. زراعت کننده. (برهان) (آنندراج).
برزه گاو
برزه گاو. [ب َ زَ / زِ] (اِ مرکب) گاو زراعت را گویند و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. (برهان) (آنندراج). گاوی که بدان جفت رانند و زراعت کنند. (شرفنامه ٔ منیری):
برزه گاوی است کو خورد ناچار
برتخمی که خود کند شدیار.
حکیم مختاری (از انجمن آرا) (از آنندراج).
ورزاو. (یادداشت مؤلف).
حل جدول
کشاورز، زراعت پیشه
فرهنگ معین
کشت، کاشت، شاخه درخت. [خوانش: (بَ زِ) (اِ.)]
معادل ابجد
434